روبروی گنبدت هر قامتی تا میشود
ای که با آوردن نامت گره وا میشود
هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تا کنون
مطئمناً یا برآورده شده یا میشود
روبروی گنبدت هر قامتی تا میشود
ای که با آوردن نامت گره وا میشود
هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تا کنون
مطئمناً یا برآورده شده یا میشود
در راه غمت هر چه بلا بود خریدیم
یک عمر از این روضه به ان روضه دویدیم
یک روز در اغوش پدر روز دگر هم
با پای عصا سینه زنان سینه دریدیم
کاش میشد که شبی من هم شوم مهمان دوست
تا شبیه عاشقان جان را کنم قربان دوست
فکر و ذکرم این شده آیا به وصلش میرسم
خسته ام دیگر از این حیرانی و هجران دوست
به نام خداوند جان و جهان
به پـروردگـار زمیـن و زمـان
به خلّاق بی مثل هفت آسمان
که از آب و خاک آفریده ست مان
دوباره نور رسید و جهان منور شد
رسیدن همه تا عرش حق میسر شد
بخوان بنام خدایت که دل مسخر شد
بخوان که عشق به سیمای تو مصور شد
شما , طلیعه ی نورید , از سپیده شدن
حقیقتی که عیان نیست از شنیده شدن
اگر تمام فلک را ز ابر , پرده کشند
وقار کم نکند ماه , از ندیده شدن
اگر برآید چو مرغی زپیکر خسته ام پر
پرم سوی بارگاهی که باشد از عرش برتر
به بارگاهی که در آن, هزار موسی ابن عمران
برای خدمت کند رو, به عرض حاجت زند در
مردی که همتراز رخش آفتاب نیست
در غربتش مجال حساب و کتاب نیست
خورشید,پشت ابر رود هم موثر است
زندان برای موسی جعفر حجاب نیست
موسای آل احمدم و برگزیده ام
جای وصال, غربت و دوری خریده ام
با اشتیاق جام بلا سر کشیده ام
چون زینبم, حماسه ی صبر آفریده ام
چشمهایت اگر چه طوفانی
قلبت اما صبور و آرام است
شوق پرواز در دلت جاریست
شبِ اندوه رو به اتمام است
دل شکسته ی خود را مجدد آوردیم
چقدر غصه در این رفت و آمد آوردیم
طواف کوی تو قسمت نشد , بد آوردیم
بنا به سنت خود رو به مشهد آوردیم
بس نحیف است دگر مانده فقط تصویرش
دست خیر است درآرید از او زنحیرش
اینکه دارد به نفس خس خس آخرهایش
دوجهان فیض بَرد از دم چون اکسیرش