شعر آیینی

کریمِ ایل و تبار پیمبر

شاهنشهند و بنده نوازند و دلبرند
آنانکه غرق طاعت الله و اکبرند

فرقی نمی‌کند به گدا الطفاتشان
هر دو, کریمِ ایل و تبار پیمبرند

غُصه حکایت می کند

بشنو از دشت بلا غُصه حکایت می کند
سر به نی خاموش سرداری روایت می کند

چون پدر بر روی نی قرآن تلاوت می کند
 دختری هم از جدایی ها شکایت می کند

می شناسند

تو را امواج دریا می شناسند

تو را قوهای زیبا می شناسند

تـو مـال احـمـد آبـاد خدایی

تورا تنها همانجا می شنا سند

یا حیدر کرار

بی شک کسی که پاره گریبان حیدر است

“اشهد” نگفته مست و مسلمان حیدر است

آن سرمه ای که اهل نظر در پی اش روند

در زیر فرش پاک شبستان حیدر است

شیر خدا

سائل کجا کجا شه اکرام , مرتضاست
دست خدا , حقیقت اسلام , مرتضاست
لا یمکن الفرار من العدل ذوالجلال
بر تخت قسط , مجری احکام , مرتضاست

هدف

وقتی که هدف نیست کمان فایده اش چیست؟

بی نام علی هر دو جهان فایده اش چیست؟

جز گفتن سی تا به علیٍ سه شب قدر

هی روزه ی ماه رمضان فایده اش چیست؟

شکسته بال و پرم

به خسته حالیم ای پادشاه ارحمنی
به اشک چشم ترم یا اِله, ارحمنی

کشانده‌ام سرِ این سفره اعترافم را
نمانده از نفسم غیر آه ارحمنی

یاعلی

یاعلی ای تو والیِ عشقم
ای به دستت تعالیِ عشقم

پر زده روحم از تن خاکی
تا سحر در حوالیِ عشقم

اسرار صاحبخانه

شکاف آیا دلیلش چیست وقتی خانه در دارد

کسی باید که از این راز کعبه پرده بر دارد

به دنبال چه می گردند گرد کعبه حاجی ها

به غیر از آن شکاف حیدری چیزی مگر دارد؟

معیار

هر وقت کامم تلخ باشد چاره اش این است

نام تو را می‌آورم … نام تو شیرین است

یا مرتضی معیار دین داری ولای توست

هر کس بدون تو مسلمان است بی دین است

گوهر

مِنّتِ زلف تو دارم که گرفتارم کرد

گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد

کافری بیش نبودم عَلَوی ام کردی

نفس عشق شما بود که بیدارم کرد

ربیَّ الاعلی

آنان که بحر را به نظر در سبو کنند
آیا شود سبویِ مرا زیر و رو کنند؟
دل را حرارتِ غم ِ تو کم نمیشود
مارا اگر به چشمه ی زمزم فرو کنند

دکمه بازگشت به بالا