تمام عمر پی اشتباه میگردم
میان راهم و دنبال راه میگردم
تو در منی و من آن چشمهٔ سیاهدلم
که بیقرار به دنبال ماه میگردم
تمام عمر پی اشتباه میگردم
میان راهم و دنبال راه میگردم
تو در منی و من آن چشمهٔ سیاهدلم
که بیقرار به دنبال ماه میگردم
کشیدم از غم هجران عذاب بسیاری
برس به داد دلم با شتاب بسیاری
به اشتباه در خانه ای زدم هر بار
به چاه رفته دلم با طناب بسیاری
گرچه به ظاهر از امامت یک پسر کشتند
یک سوم سادات را در پشت در کشتند
هم که پدر را پیش چشمان پسر بردند
هم که پسر را پیش چشمان پدر کشتند
چند روزی شده که مادر ما بیمار است
بین بستر بدن بی رمقش تب دار است
خواب در پلک ترش نیست, خودم دیدم که
سر شب تا سحر از درد کمر بیدار است
زهرا بس است سر به سر به سر غم گذاشتی
اصلا خیال کن که تو محسن نداشتی
لالا نگفتنت جگرم را نمک زده
گهواره ماند و طفلِ به دنیا نیامده
اولین حبّه را که میخوردی,
کفر میرفت تا اذان بدهد
دست شیطان به تیغ زهرآگین
فرق خورشید را نشان بدهد
تا زندہ تر باشی شکستی قفلِ جانَت را
شکرِ خدا آسودہ خوردی شوکرانت را
شکرخدا نه خیزران بوسیدہ رویت را
نه نعل اسبی خرد کردہ استخوانت را
روضه شد مُجمل و کوتاه”نشست و برخاست”
رفـت در قـصـر به اکـراه نشـست و برخاسـت
وقتِ برگشت , سـرش زیرِ عـبا پنهـان بـود
بـاز با یک غم جانکاه نشست و برخاست
گذشت عمر و نشد جز فراق قسمتِ من
خزان رسید و به سر شد بهارِ حسرتِ من
سپرده ام به صَبا سویت آوَرَد خبرم
دمِ سحر که گذشت از کنارِ تربتِ من
چه کریمی که کرم خانه او معروف است
همه جا نوکر دیوانه او معروف است
نام او بردم و تا آخر عمرم مستم
درجهان باده و پیمانه او معروف است
سوزاند غم کوچه و مادر جگرش را
چیدند در آن کوچه یِ غم …بال و پرش,را
کابوس مجسم شده در خواب و خیالش
آن روضه که خم کرده, قیامِ کمرش را
خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم
رفتم از یاد تو انگار! چه باید بکنم
این دوماه از کف من رفت و نکردم کاری
وای از غفلت بسیار! چه باید بکنم