شعر اهل بیت

لالا لالا بخواب بابا

لالا لالا بخواب بابا , که معلومه چشات خسته‌س
چشِ من تار می بینه , یا نه چشمای تو بسته‌س ؟!

بشین مثل قدیما وُ , یه کم بازی کنیم با هم
بابا تو بچه‌ی من شو , منم که مادرت میشم

بر فراز نیزه ها دیدم

بر فراز نیزه ها دیدم سرت را بارها
دیده ام در پای نیزه مادرت را بارها

زد سنان بر پهلوی اطفال تو هی با سنان
او در آورده است اشک کوثرت را بارها

خوشی هرگز ندیدم

سر من در هوای تو سر تو در هوای من
تو را آخر کشانده در خرابه گریه های من

تو را بر روی نیزه با سر انگشتم نشان دادم
به جان مادرت که در نمی آید صدای من

دختری شیرین زبان

دختری شیرین زبان از باده ها غم میخورد
طعنه و زخمِ زبان را جای مرهم میخورد
تازیانه میخورد اما دمادم میخورد
جای دلداری فقط سیلیِ محکم میخورد

بــا کــاروان نیــزه

بــا کــاروان نیــزه ســفـر می کـنم پدر

با طعنه های حرمله سـر می کـنم پدر

مانـنـد خـواهـران خـودم روی نـاقـه ها

در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر

طوبیٰ رقیّه ست

طوبیٰ رقیّه ست
سِدرهْ رقیّه,جَنّتُ المأویٰ رقیّه ست
در هرچه خوبی ست
میراث دار حضرت زهرا رقیّه ست

خدا صبرش دهد این نیمه جان را

پدر هرجا که بودی یا نبودی مثل هم بودیم
به صورت در سپیدی در کبودی مثل هم بودیم

تو از بالای نی من از فراز ناقه افتادم
صعودش جای خود در هر فرودی مثل هم بودیم

بر سر تو سنگ میزنند

از پشت بام بر سر تو سنگ میزنند
عمدا به پیش خواهر تو سنگ میزنند

قرآن نخوان که گوش به قرآن نمیدهند
این ها همه به باور تو سنگ میزنند

عشقِ حسین بن علی

کاسه ی چشم مرا از آب زمزم پر کنید
کاسه ی خالی من را نیز نم نم پر کنید

من به اینکه روز و شب اینجا بیایم دلخوشم
راضی ام این کاسه را هر بار, کم کم پر کنید

سالار زینب (س)

ما جرعه نوش باده ی اندوه زینبیم
در سایه سار پرچم نستوه زینبیم

زینب اگرچه رنج امانش نداده بود
چون کوه بود و باد تکانش نداده بود

اِی ثروت عالَمْ حسین

هرچه دارم نـذرِتو اِی ثروت عالَمْ حسین
چند دِرهم خرج شد تا شدتنت دَرهم حسین
رفتی و بی تو شدم همراهِ نامَحرم حسین
تازیانه شد جوابم هرکجا گفتم … حسین

سرت از روی نی افتاد

سرت از روی نی با هر تکانی ساده می افتد
بدون سنگ بازی هم گهی بر جاده می افتد
تمام قافله را بهت خواهد برد وقتی که
نگاه دخترت بر این سر افتاده می افتد

دکمه بازگشت به بالا