شعر اهل بیت

لعنت الله علی حرمله

خوب و بد پشت سر قافله راه افتاده
هر که شد عاشق این سلسله راه افتاده
نا مسلمان و مسلمان به حرم می آیند
هر زن و مرد ز هر فاصله راه افتاده

من زینب مجروح توام

از سر ِناقه ی غم شیشه ی صبر افتاده

همه دیدند که زینب سر قبر افتاده

چشم او در اثر حادثه کم سو شده است

کمرش خم شده و دست به زانو شده است

صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم

ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم

باور نداشتم که به قبرت نظر کنم

ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید

با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم

زینب رسیده کربلا

کاروانی میرسد از کوچه ی آزارها
کاروانِ زینبِ غمدیده و بیمارها

مانده از باغ بهارِ مرتضی و فاطمه
ساقه هایی زخم و نیلی از هجوم خارها

رنجِ اسارت

بعد از این, ای خواهر مظلومه, راحت گریه کن
آمدی از راه با رنجِ اسارت, گریه کن

ناله کن, نوحه بخوان, تا کعبِ نِی در کار نیست
کربلا را بیمه کن با اشکهایت, گریه کن

کار عشق است

پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته
کار عشق است که با آبله ی پا رفته
در دل آتش کوچه, پی مولا رفته
چقدر غربت این بچه به زهرا رفته

بین خورجین سر تو

حرف دارم گلایه لازم نیست
تو ببین… آیه آیه لازم نیست
فقط اینجاکه سایه لازم نیست
با محبت بگو کجا بودی؟

لالا لالا بخواب بابا

لالا لالا بخواب بابا , که معلومه چشات خسته‌س
چشِ من تار می بینه , یا نه چشمای تو بسته‌س ؟!

بشین مثل قدیما وُ , یه کم بازی کنیم با هم
بابا تو بچه‌ی من شو , منم که مادرت میشم

بر فراز نیزه ها دیدم

بر فراز نیزه ها دیدم سرت را بارها
دیده ام در پای نیزه مادرت را بارها

زد سنان بر پهلوی اطفال تو هی با سنان
او در آورده است اشک کوثرت را بارها

خوشی هرگز ندیدم

سر من در هوای تو سر تو در هوای من
تو را آخر کشانده در خرابه گریه های من

تو را بر روی نیزه با سر انگشتم نشان دادم
به جان مادرت که در نمی آید صدای من

دختری شیرین زبان

دختری شیرین زبان از باده ها غم میخورد
طعنه و زخمِ زبان را جای مرهم میخورد
تازیانه میخورد اما دمادم میخورد
جای دلداری فقط سیلیِ محکم میخورد

بــا کــاروان نیــزه

بــا کــاروان نیــزه ســفـر می کـنم پدر

با طعنه های حرمله سـر می کـنم پدر

مانـنـد خـواهـران خـودم روی نـاقـه ها

در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر

دکمه بازگشت به بالا