شعر اهل بیت

حرف دل

من این حرف دل ز سر ترس می زنم

با عبرت و گرفتن صد درس می زنم

ما را ز در خانه ی خود دور کرده ای

من از حرم ندیدن خود حدس می زنم

بی ریا

 

در تحیُرند

 

پیغمبران عرش خدا در تحیُرند

 

بر ساحت مقام شما غبطه می خورند

 

تا آدم از زبان خدا وصف تان شنید

 

از قصد رفت و با عجله سیب سرخ چید

محرم است


کو جامه ی سیاه عزایم محرم است

ابری است وضع حال و هوایم محرم است

نه که فقط همین سه دهه هست ماتمش

والله تمام سال برایم محرم است

فصل آب آوری

پهن شد سفره دل ,بوی خدا آمده است

به تن شاه و گدا رخت عزا آمده است

در و دیوار حسینه چرا گریان است ؟

نکند فاطمه در روضه ما آمده است ؟

دوباره ماه محرم

دوباره تازه شد آیین غم , بیا و ببین

جهان به سوگ حسین و زمانه چله نشین

نفس نفس غم و ناله, قدم قدم غربت

دوباره ماه محرم, به غم نشسته ترین

صدا دوباره می آید

دلم به تاب و تب است و دوباره کرده هوایش

خدا کند که بمیرم میان ماه عزایش

دعای کیست که اکنون , دوباره قسمتمان شد

طعام سفرۀ احسان و باز طعم شفایش

فصل عشق

تا میرسی شروع من آغاز میشود

ساز شکسته نفسم ساز میشود

من سازگار حجم حقیر قفس چرا؟

دستی نشان بده,قفسم باز میشود

قافله سالار

جان زکف رفته و از دل, نفسی می آید

این نفس هم ,به تمنای کسی می آید

خبر از مرغ دلم نیست ,ولی می شنوم

ناله ی پر اثری کز قفسی می آید

أین المنتقم … خونخواه کربلا

این ناله های غمزده جانسوز و آشناست

این غصه ها پیامد خونهای کربلاست

 از ماجرای عشق, مانده فقط آه و ناله ای

اینجا فقط ,قصه, پر از غصه و بلاست

وقت محرم

زمان به وقت محرم غروب عاشورا

صدای هلهله  در دشت آخر غوغا

دوباره باز شده زخم کهنه دردی

دوباره دست پلیدی که سر زد از شورا

نفس بده تا نوکری کنم

اندازه تمام نفسهای خسته ات

مادر به من نفس بده تا نوکری کنم

  علی رضا پورعلی

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟

حـتی خـدا مـیان حسـینیهء غمـش

سوگند خورده است به ماه محرمش

شبهای قدر محترم و با فضیلت اند

امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش

دکمه بازگشت به بالا