ما مسلمانیم اما ما مسلمانِ نجف
جانِ کعبه صدهزاران بار قربانِ نجف
روزِ اول که زمین را چون نگینی خلق کرد
گفت در گوشش خدا جانِ تو و جانِ نجف
ما مسلمانیم اما ما مسلمانِ نجف
جانِ کعبه صدهزاران بار قربانِ نجف
روزِ اول که زمین را چون نگینی خلق کرد
گفت در گوشش خدا جانِ تو و جانِ نجف
چشم بر راه تو ماندند پریشانی چند
ناله دارند تو را دست به دامانی چند
کاش باران بزند تا که بشویَد ما را
شرم دارد زِ شما چشم پشیمانی چند
رسید عمود, همینکه سر قرار سرت
عمود خیمه دل گشت سوگوار سرت
چکید اشک شکاف سرت چنان بر مشک
که اشک مشک درآمد به حال زار سرت
ای پناه بی کسی های امام
حضرت عباس آقا جان سلام
ای تو ماه آسمانی علی
آینه دار جوانی علی
اى علمدار رشیدم چه بهم ریخته اى
مثل اکبر چقدر دوروبرم ریخته اى
سرو رعناى برادر چقدر کم شده اى
دست و پا میزنى و غم به دلم ریخته اى
مادرت آمده بالای سرم گریه کند
به پذیرایی چشمان ترم گریه کند
مادرم ام بنین کرب و بلا نیست ولی
شکر حق مادر تو هست برم گریه کند
تا که عقابت با سوارِ خویش, پر زد
طوفانِ پاییزی به باغ من ضرر زد
آه ای امید خیمهها !؛ وقتی که رفتی
افتاد, از پا زینب و دستی به سر زد
پلک تو را که ریخته چشم شکسته قابِ تو
وای که بویِ خون دهد روضهی آب آبِ تو
یک دو خط از مقتلتان کُشت تمامِ خلق را
با دلِ تو چه میکند اینهمه از کتابِ تو
سپردمت به خدا اى عزیزِ جان پدر
ترحمى پسرم بر قدِ کمانِ پدر
به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند
که بردنِ تنِ تو نیست در توانِ پدر
پدری خَم شده تا دردِ کمر را بِکِشَد
مادری مانده که تا نازِ پسر را بکشد
چشمِ او خورد به لبهای تَرک خورده و گفت
کاش میشُد به لبش دیدهی تر را بکشد
جم شدن دوروبرش داره میره
با علی اصغرش داره میره
بعد شیش ماه چجوری دل بِکَنِه
روی دستش پسرش داره میره
آه بساطم به غیرِ آه ندارد
کاش بیایی به سرم راه ندارد
قطرهای از اشکِ تو کافیست ببینیم
روشنیِ خیمهیِ ما ماه ندارد