همین که آب می بیند وَ یاقصاب می بیند
و یاگهواره ای را بین پیچ و تاب می بیند
به پیش چشم هایش چندتا تصویر می آید
ز یک سو در بغل قنداقه, مردی پیر می آید
شعر روضه
اگر که دنیا دارم اگر که دین دارم
کمند لطف تو را چونکه در کمین دارم
برای خواستنت گرچه غرق تردیدم
ولی به اینکه تو می خواهی ام یقین دارم
توی کاسه آب می دید گریه می کرد
بچه ای رو خواب می دید گریه می کرد
یه نگاه به دور دستاش مینداخت
هر موقع طناب می دید گریه می کرد
سرت در سجده انگاری که در عرش برین باشد
اگرچه ظاهراً سجاده ات روی زمین باشد
پر از اشک و دعا و روضه و حال مناجات است
غزل وقتی که در توصیف زین العابدین باشد
در هر زمان و در همه جا گریه می کند
بین نماز و نافله ها گریه می کند
تشنه که می شود وسط روز بیشتر
دارد به یاد واعطشا گریه می کند
من سلاحم گریه و با گریه طوفان میکنم
سنگ را حتی به وقت گریه , گریان می کنم
مثل زهرا مادرم , مثل رقیه خواهرم
دودمان ظلم را با اشک ویران می کنم
از یک نسب بین عرب ها بی قرینی
از یک نسب بین عجم ها بهترینی
شکر خدا که مادر تو شهربانوست
اینگونه پس تو بچه ایران زمینی
کم شده سایه ات از روی سرم,میترسم
از شب بی تو الا ماه حرم میترسم
آنقَدَر بر سرم این راه بلا آورده
از بلایی که نیامد به سرم میترسم
از غم کرببلا گرچه دل, آرام نبود
به خدا هیچ کجا سخت تر از شام نبود
آن قدر غم به دلم بود زداغ پدرم
که دگر جای غم طعنه و دشنام نبود
وقتی طلوع می کنی از شانه ی علی
روشن شدست با نفست خانه ی علی
با آیه های روشن هر سجده ات شدی
زهراترین ستاره ی کاشانه ی علی
ثانیه های عمر من تباه شد نیامدی
روزشمار من پر از گناه شد نیامدی
سال نمای هجر را صفحه به صفحه خوانده ام
هجر تو بیشتر زسال و ماه شد نیامدی
هر کس که در این میکده زحمت نکشیده
راه کجِ سِیرش به سعادت نکشیده
مردم به تملق به بزرگی نرسیدند
شاهیم به احسان تو, منت نکشیده