تا میرسی شروع من آغاز میشود
ساز شکسته نفسم ساز میشود
من سازگار حجم حقیر قفس چرا؟
دستی نشان بده,قفسم باز میشود
تا میرسی شروع من آغاز میشود
ساز شکسته نفسم ساز میشود
من سازگار حجم حقیر قفس چرا؟
دستی نشان بده,قفسم باز میشود
جان زکف رفته و از دل, نفسی می آید
این نفس هم ,به تمنای کسی می آید
خبر از مرغ دلم نیست ,ولی می شنوم
ناله ی پر اثری کز قفسی می آید
این ناله های غمزده جانسوز و آشناست
این غصه ها پیامد خونهای کربلاست
از ماجرای عشق, مانده فقط آه و ناله ای
اینجا فقط ,قصه, پر از غصه و بلاست
زمان به وقت محرم غروب عاشورا
صدای هلهله در دشت آخر غوغا
دوباره باز شده زخم کهنه دردی
دوباره دست پلیدی که سر زد از شورا
اندازه تمام نفسهای خسته ات
مادر به من نفس بده تا نوکری کنم
علی رضا پورعلی
حـتی خـدا مـیان حسـینیهء غمـش
سوگند خورده است به ماه محرمش
شبهای قدر محترم و با فضیلت اند
امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش
بارالها اجلم را تو به تاخیرانداز
چند روزیست دلم تنگ محرم شده است
شاعر؟؟؟
کم کم سیاهی علمت دیده می شود
آثارخیمه های غمت دیده می شود
افتاده سینه ام به تپش های انتظار
از روی تل دل؛ حرمت دیده می شود
شاعر؟؟؟
ای اجل یک چند روزی دور ما را خط بکش
وعده ما عصر عاشورا کنار قتلگاه
شاعر؟؟؟
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد
تنی که مثله شده در برابرم باشد
بدن بدن کیست این چنین شده است؟
اگر خدای نکرده برادرم باشد …!
در خلوتی عجیب نگاهم غریب بود
دستم فقط به دامن اَمَّن یُجیب بود
اَمَّن یُجیب خواندم و یَا مَن یُجیب را
از دل صدا زدم, که به دردم طبیب بود
سینی بدست بود و سر کوچه دیدمش
با پرچمی که روی نگاهم کشیدمش
“آقا کمک کنید, خدا خیرتان دهد”
او دم گرفته بود .. وَ من می شنیدمش