شعر روضه

واویلا

هجوم‌ گرگ کابوست مبادا
چراغ مرده فانوست مبادا

دعایی می‌کنم جانت بسوزد
اراذل دور ناموست مبادا

کرامت نعمت زاده

حسین جانم

اونقدر میشینم اینجا که بیاد
مادرت مشکی تنم کنه حسین
شب هشتم پیرنو پاره کنم
علی اکبر کفنم کنه حسین

حسین جان

آتش اگر رسید به شهپر چه میکند؟
گل گر شود به تیغ برابر چه میکند؟

ای بی سپاه حال مرا درک میکنی؟
داغت حسین با دل خواهر چه میکند؟

واویلا

می دود سمت دشتِ لب تشنه
بانویی از تبار دریاها
دست ها را گرفته روی سر
می رود تلِّ خاک را بالا

عزیز زهرا(س)

هیچ حالی شبیه ِ حالت نیست
هیچ روزی شبیه روز ت نیست..!!
آبهای ِ تمام ِ عالم هم
مرهم زخم ِ سینه سوزت نیست

کمال عشق

کمال عشق در اندوه غوطه‌ور شدن است
ز هر چه در دو جهان است بی خبر شدن است

جماعتم به فرادا رسید و فهمیدم
که آخر عاقبت زحمتم هدر شدن است

بی بی جانم

دادم به دستهای عمو مشک آب را
تا خوش کنم کمی دل خون رباب را

دیدم قمر شکست و خجالت کشید و رفت
دیدم کنار مقتل ماه آفتاب را

سادات فاطمی

سادات فاطمی همه هستند یار هم
جمعند خانواده شان در جوار هم

هرچند کوفیان به حسین پشت کرده اند
ماندند پای وعده و قول و قرار هم

نجات اهل عالم

نشستم زیر نور ماه گفتم
همانا با دلی اگاه گفتم
نجف تا کربلا در راه گفتم
پس از تقدیم بسم الله گفتم

جانم رقیه(س)

امروز رسیدم به همان حرف که گفتی
از اسب بیافتی ولی از اصل نیافتی

من یاس اصیلم ولی از ساقه شکسته
پهلوم به افتادن از آن ناقه شکسته

اربا اربا

اربا اربا یعنی پا نشی دیگه
عصای دست بابا نشی دیکه
یه جوری بپاشه از هم بدنت
که رو دست بابا جا نشی دیگه

بابای من

آسمانت سرخ اما آسمان من کبود
بعد تو بابای خوبم آسمان آبی نبود

من تو را میخواستم دیدم تو با سر آمدی
آمدی جانم به قربانت ولی دیگر چه سود

دکمه بازگشت به بالا