شعر روضه

کوفه میا

چگونه بی‌تو شبم را پُر از ستاره کنم؟
چگونه این همه دردِ تو را نظاره کنم؟

مُدام نامه نوشتم که زود برگردی…
چقدْر هِی بنویسم دوباره پاره کنم؟

بگذار تا بگریم

توفیق اشک با تو ، باران روضه با من
(بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران)

گفتی که بی سپاهی من آمدم که شاید
اشک از دلت بشوید اندوه روزگاران

عزیزم حسین

ای سر به زیرِ محضرِ تو سربلندها !
دار و ندارِ زندگی مستمندها !

ای آسمانِ خاکِ قدومت ستاره‌خیز !
هستند، زیر پای تو بالابلندها

انتظار

من غیر از عشق تو ندارم کار و باری
یعنی میاید با تو باشم روزگاری
من مانده ام با این همه دل بیقراری
((پایان شب های بلند انتظاری
آیا برای آمدن میلی نداری؟))

رئوفِ آلِ غیرت

هر که می آید به این در می شود پس محترم
یا شود مانند نوکر می شود پس محترم

هرکه زوّارت شود در چند جا یاری کنی
زایرت حتّی به محشر می شود پس محترم

عشق

عالم همه یک نقطه ای از نونِ حسین است
عشق است چنین جاذبه در خونِ حسین است

زیباییِ احساسِ من این است که جانم
آن عاشقِ‌ دیوانه وُ مفتونِ حسین است

شوق نگاه

من به شوق نگاه معشوقم
مینشینم گذر کند شاید
او که رد شد قسم دهم او را
شب ما را سحر کند شاید

حرف حق

ای صداقت ز نامتان جاری
حرف حق در کلامتان جاری
شهدِ شیرین معرفت با توست
معرفت ها ز کامتان جاری

حضرت عشق

نور را در کوچه ی ظلمت کشیدن مشکل است
پا برهنه در پی مرکب دویدن مشکل است

آسمان گر بر زمین افتد ، قیامت میشود
آسمانی را به روی خاک دیدن مشکل است

حسین جان

زندگی را عشق زیبا میکند
عشق را ارباب معنا میکند
عاشقی را ازحسین آموختیم
عاشقان را عشق شیدا میکند

عرش خدا

دل با نگاه تو به خدا میرسدحسین
این راه ما بــه کربُبَلا میرسدحسین

درگاه تــوست عرش خداوند متعال
ازدرگه تو لطف وعطا میرسدحسین

شیخ الائمه

تا که از آه سخن روی لبان می آید
باز هم حرف مدینه به میان می آید
تا که حرف از گل یاسی به زبان می آید
مهربان بانوی جنت نگران می آید

دکمه بازگشت به بالا