شعر شهادت ابن الحسین

بین عبا مانده

بین عبا مانده
جسمی که حتما آه زیر دست و پا مانده

مقتل چه خواهد گفت؟
از یک جوان ارباً اربای رها مانده

آه بابا “السّلام”

خوب بنگر بر زمین
مثل اینکه میگذارد پا پیمبر بر زمین

عرش اگر عرش خداست
چونکه ساییده به پایش بارها سر بر زمین

تو صبح امیدی

تو صبح امیدی
علی اکبری سرفرازی رشیدی
خدا خواست اما
خودت را به دست خودت آفریدی

ولدی

هیچ بابایی نبیند انچه را من دیده ام
من جوانم را غریق موج اهن دیده ام
مثل باران می چکید از دست هایم پیکرش
هستی ام را روی دستم اربن اربن دیده ام

تن مجروح تو

پدرت با تن مجروح تو تنها مانده
پدری پیر که در بهت تماشا مانده
حق بده خیره به این قامت پاشیده شوم
چیزی از پیکرت ای یوسف بابا مانده؟

اربأ اربا

به قدش دوخته او چشم ترش را خیلی
جلب کرده نگه او نظرش را خیلی

زد به میدان و کشیده است علی وار علی
به رخ لشگر کوفه هنرش را خیلی

تشنه ای مادر

می دونم‌ تشنه ای مادر ولی من
به جز اشکِ چشام آبــــی ندارم
تو بازم‌ تشـــنه خوابت برده امّا
من از داغِ لبات خــــوابی ندارم

به روی دست پدر

به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی
صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی

به روی دست خدواند جای توست علی جان
لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی

طفل معصوم

این همه نیزه و شمشیر و سپر لازم نیست
موقع کندن گل تیر و تبر لازم نیست

در جدالی که فقط خطبه قرائت می شد
طفل معصوم زدن را ، به نظر لازم نیست

مبهوت این آیینه

مبهوت این آیینه اند اختر شناسان
شمس الشموسی سیرتان،گوهرشناسان

پروانه های روزه دار ودائم الذکر
یاهو کشان بی نشان،حیدر شناسان

سکوتِ نگاهش

سکوتِ نگاهش جلو چشممه
نبودش رو سخته تصوّر کنم
به داغش دلم کرده عادت ولی…
چجوری جای خالیش و پُر کنم؟!

گهوارشو تکون میده

گاهی وقتا توی خواب آروم میشه
علی آروم شه رباب آروم میشه
بخدا چیز زیادی نمی‌خواد
با یکی دو قطره آب آروم میشه

دکمه بازگشت به بالا