شعر شهادت ابن الرضا

عشق من

کمتر از هیچم اگه زیاد میخوام
از خوده باب المراد،مراد میخوام
میدونم کمم نمیزارن آخــه
حاجتامو از امام جواد میخوام

غریب آقام

از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی
بین چشمت چشمه‌ای از حوضِ کوثر داشتی

مشت را بر خاک، می‌کوبیدی و می‌سوختی
هر زمان که روضه‌ی جانسوزِ مادر داشتی

ابن الرضا(ع)

قرار نیست به او احترام بگذارد
قرار نیست برایش مرام بگذارد

بناست پشت در حجره با زبان بدش
نمک روی دل زخم امام بگذارد

یا جواد الائمه(ع)

تشنگى از نگاهتان پیداست
جگرت بى شکیب میسوزد
جگر پاره پاره‌ات پیشِ
عده‌اى نانجیب میسوزد

باب المراد

مبدا که باشد طوس مقصد کاظمین است
در آسمان ها هم زبانزد کاظمین است
هر جا که بوی تو می آید کاظمین است
با این حساب امروز مشهد کاظمین است

مظهر کُلِّ صفات

مهر شما در دل عاشق فتاد
خیر دو دنیا به من این فیض داد
باب کرم هستی و باب المراد
اسئَلُکَ بحودک یا جواد

امیر عاطفه

خدای عز و جل لطفون ایتسه شامل حال
آقام امام رضا قلبین ایلرم خوشحال

قلم آلوب اله باب المرادیدن یازارام
به لطف شاه خراسان جوادیدن یازارام

هلهله کردند

گاه گاهی که شود باز ز هم پلکانت
میچکد اشک تو بر دامنه ی دامانت

هنده ها هلهله کردند که یک وقت کسی
نشود با خبر از همهمه ی بارانت

غریب مانده

غریب مانده ولی زهر تا اثر بکند
خدا کند جگرش را خودش خبر بکند

برای اشک به خنده جواب می آید
کنیز خانه به دنبال آب می آید

آه مادر

آتش گرفته خانه ی دل ، آه مادر
می سوزم از زهر هلاهل ، آه مادر

عمر مرا چون تو به برگ گل نوشتند
با دست خونین مقاتل ، آه مادر

ای مهربان محض

از دیده ام گرفت نگاه تو خواب را
انداخت دوری ات به دلم اضطراب را

خون مرا به عالم و آدم حلال کرد
عشقت حرام کرد اگر خورد و خواب را

وسط حجره

وسط حجره گاه گاه افتاد
نفسش در شماره، آه افتاد

به در بسته خورد فریادش
بی پناهی که بیگناه افتاد

دکمه بازگشت به بالا