شعر شهادت امام صادق

یا جعفر بن محمد

نبودم تا نمایم استماع منبر اورا
ولی با قالَ صادق درک کردم محضر اورا

حدیث اش هر کسی بشنفت قطعاً کِی تواند گفت؟
ننوشیداست قدر جرعه ای از ساغر اورا

بساط روضه

مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی
که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی

جواب هر چه که باشد نوازش است مرا
خدا کند بنوازد مرا ولو به ” لن ” ی

یا صادق آل عبا

شأنش برای دشمنانش نیز پنهان نیست
در کفر هم‌جایی برای رد قرآن نیست

فردای محشر دائما سر در گریبان است
هر کس که پای داغ او پاره گریبان نیست

مکتب صادق

بیا به دیدن گل، سوی گلسِتان برویم
از این قفس به درآییم و نغمه‌خوان برویم

نسیم صبح وزید و شکوفه باز شکفت
بیا به طرْف گل و باغ و بوستان برویم

سلامِ غریب

نزار رویِ زمین مانَد این سلامِ غریب
کسی که هست مُلَقَّب به مستِ جامِ غریب

غریقِ ناز و نِعَم گشته ام خدا را شکر
ز جود و بخشش و خیرِ علی الدوامِ غریب

زمین میخوری بدون عصا

نیست حتی کسی که بغض کند
عاشقی هم سر مزارت نیست
نه که یک سایبان نه یک زائر
روضه‌خوان هم که در کنارت نیست

نه عبایی به تنش مانده

پیرمرد است و زمین‌خوردن او سخت‌تر است
پابرهنه به لگد بردن او سخت‌تر است

پشت پیراهن او وای چرا پاره شده
وسط سجده ز جا کندن او سخت‌تر است

زوار امام صادق

هم گرفتاره امام صادقیم
هم عزادار امام صادقیم
وقتی‌روضه‌شعبه‌ای‌ازحرمه
ماها زوّار امام صادقیم

تعظیم شعائر

ماکه آزاده ترینیم چو در بند تواییم
مستمند اثر گریه و لبخند تواییم

صاحب اصلی افلاک همه خاک تواییم
ما اضافی همان آب و گِل پاک تواییم

یا شیخ الائمه

باز هم سوخته انگار درِ این کوچه
نمکی خورده به زخمِ جگرِ این کوچه

من از این کوچه از این راه بدم می‌آید
بس که شوم است همیشه خبرِ این کوچه

جعفری مذهب

شعر را دست بر روی سینه
می نویسم به احترام شما
جعفری مذهبم که دنیا هم
می شناسد مرا به نام شما

هیزمِ نمرود ها

میان هیزمِ نمرودها «خورشیدْسوزان» بود
خلیل‌الله، بین شعله؛ آتش در گلستان بود

زمین از گریه‌ی نوح‌الائمه غرقِ دریا شد
هوای کشتیِ سُکّانِ دین درگیرِ طوفان بود

دکمه بازگشت به بالا