شعر شهادت امام محمد باقر

یادگار کربلا

چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دل سوخته را ناله مداوا نکند

چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش می‌شد خودش اینقدر تقلا نکند

یا باقرالعلوم

داغِ تو روشن می کند شمعِ محرم را
در شعله ی غم می کشاند جانِ عالم را

مثلِ پدر میراث دارِ کربلایی تو
چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را

همرزم بودم یک زمانی با سه ساله
من داشتم اشکِ روانی با سه ساله
در کربلا بودیم پشتیبانِ زینب…
دریافتم نام و نشانی با سه ساله

یادم نمیرود

یادم نمیرود که در آن عصرِ پر غبار
آمد بسوی خیمه ی ما اسب بی سوار

دیدم که عمه های حزینم به سوز و آه
اطرافِ ذوالجناح گرفتند، ناله دار

از غمِ دلم

از غمِ دلم خدا خبر داره
اگه من آه بِکشم اثر داره
مثه من چند نفرو سراغ دارین؟
که‌دل‌ِسوخته‌ی‌شلعه‌ور داره

داغ کربلا

یک عمر داغ کربلا یادش نمیرفت

دلشوره هایِ عمّه را یادش نمیرفت

درس و حدیثش مانعِ روضه نمیشد

برپاییِ بزم عزا یادش نمیرفت

یا باقر العلوم

عالم همه گدای تو یا باقر العلوم
محتاج خاک پای تو یا باقرالعلوم
محتاج یک دعای تو یا باقر العلوم
جلدیم در هوای تویا باقر العلوم

آه غریبی

گرفته دور و برم را دوباره آه غریبی
هجوم خاطره ی تلخ روسیاه غریبی

دوباره شعله ی غربت به خرمن دل من خورد
کشانده بیشترم در دل سپاه غریبی

از فرط عطش

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده
قلمش نه،دم تیغ دو دمش افتاده

مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان
درشب حجره به روی شکمش افتاده

تب عشق

باقر علم مصطفا هستم
وارث حلم انبیا هستم
ساکن عرش کبریا هستم
از اهالی کربلا هستم

گوشه ی حجره

از گلو ناله ی مرغ سحری افتاده
پی آن ناله دل دربدری افتاده
پسری دید که از زینِ به زهر آغشته
گوشه ی حجره دوباره پدری افتاده

یا ولی الله

بسکه تصویری از اندوه به هر مرحـله داشت
خوشیِ کودکی از خاطر او فاصله داشت

بــه حسـابی که پـسر آیــنه دار پـدر است
او هم از کوفه و از شـام، فراوان گِـله داشت

دکمه بازگشت به بالا