شعر شهادت امام پنجم شیعیان

سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا

یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست
این دانش بی‌حد مگر از سوی خدا نیست

در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف
جز آیه‌ی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا…》نیست

یادگار کربلا

یکبارِ دیگر هفتِ ذی‌الحجّه
آمد ولی حالا مزارِ تو
خالی شده از جمعِ یارانت
حجاج رفتند ازکنارِ تو

تحتُ‌القُبّه‌

در مزارت نفسِ ثانیه‌ها می‌گیرد

باد، دَم می‌دهد و مرثیه پا می‌گیرد

زائرت پنجره‌فولاد ندارد به بغل

ولی از آجرِ دیوار، شفا می‌گیرد

موج ها

آن که بر چشمان ما پیراهنی گل فام داد

ذره تا خورشید گردد شبنمی انعام داد

اشک را از باده ی ساقی کوثر آفرید

در ضیافت خانه اش هر دیده ای را جام داد

با یا حسین

آمده ذی الحجه و افتاده ام یاد منا

من شدم عمری اسیر خاطرات کربلا

در لوای علم، کارم روضه خوانی بوده است

چند سالم بوده که قدم کمانی بوده است

امام پنجم

همینکه ذکر احادیث قال باقر شد

عجین دل همه با کردگار غافر شد

دلیلِ زینتِ دین پیمبرست باقر

عزیز حضرت زهرا و حیدرست باقر

راحتم کرد

زهر..آخر راحتم کرد از جفای کربلا..

شاهد عینی شدم در ماجرای کربلا..

پنجمین خورشیدِ تابانم که می سوزم ز غم

زندگی کردم همیشه همیشه پا به پای کربلا

نینوا را سوزاند

نینوا را سوزاند

ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند

به عبا پیچیدم
میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند

عاقبت آه کشیدم

عاقبت آه کشیدم نَفسِ آخر را
نفسِ سوخته از خاطره‌ای پرپر را

روضه‌خوانیِ مرا گرم نمودی امشب
روضه‌یِ آنهمه گُل ، آنهمه نیلوفر را

یادگار کربلا

چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دل سوخته را ناله مداوا نکند

چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش می‌شد خودش اینقدر تقلا نکند

یا باقرالعلوم

داغِ تو روشن می کند شمعِ محرم را
در شعله ی غم می کشاند جانِ عالم را

مثلِ پدر میراث دارِ کربلایی تو
چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را

همرزم بودم یک زمانی با سه ساله
من داشتم اشکِ روانی با سه ساله
در کربلا بودیم پشتیبانِ زینب…
دریافتم نام و نشانی با سه ساله

دکمه بازگشت به بالا