از خدا می گفت از نسل پیمبر هم که بود
تازه از ذریه ی زهرا و حیدر هم که بود
عمه ی بخشش به سائل،خواهر رأفت به خَلق
در حوائج دختر موسی بن جعفر هم که بود
از خدا می گفت از نسل پیمبر هم که بود
تازه از ذریه ی زهرا و حیدر هم که بود
عمه ی بخشش به سائل،خواهر رأفت به خَلق
در حوائج دختر موسی بن جعفر هم که بود
منم همسایه ی دیوار به دیوارِ معصومه
که عمری هست،هستم خادم دربار معصومه
شده آباد با دستش کویر قلب من یعنی
به صحرا هم رسیده رحمت بسیار معصومه
بهترین راهش عزلت است اصلا
عزلتی که ریاضت است اصلا
برویم و به گریه بنشینیم
هرکجایی که خلوت است اصلا
ای دُرِّ دریای گوهر
ای مونسِ جانِ پدر
زهرای ثانی هر نظر
ایران به نامت مفتخر
ای که بالای سرت خورشید هشتم روشن است
از نگاه تو تنور نان گندم روشن است
شمع خاموش مدینه تا که در قم روشن است
بر زیارت گاه زهرا چشم مردم روشن است
فاطمه ای کوثر موسای عشق
صاحب هر رتبه والای عشق
با تو شود فاطمی احساس ها
پاک تر از بوی گل یاس ها
دل می برد ز دشت نسیم معطری
عطری که در کویر به پا کرده محشری
یک سو زمینِ تَب زده از هُرم آفتاب
دارد نسیم می وزد از سوی دیگری
ذکرت شفا ، داروی هر بیمار ، معصومه
وا کردی از کارم گره هر بار ، معصومه
قم شد در ایران نقطه ی پرگار معصومه
پیدا نشد مثلِ تو بی تکرار ، معصومه
باید که زد لطفِ شما را جار ، معصومه
امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد
که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد
جهان را می کند روشن ولی با نور این گنبد
یقین دارم به نور افشانی اش خورشید شَک دارد
از ادب در حرمت قامت زوّار خم است
هر که زانو زده در محضر تو محترم است
قم بهشتی است که از لطف تو رونق دارد
هر کویری که بر آن پا بگذاری «ارم» است
شبیه هر خماری که پی پیمانه می گردد
میان صحن ها هر زائری مستانه می گردد
بنا بر رخصت شمس الشموسی شمس می آید
به دور گنبد این دختر دردانه می گردد
آسمان گشته سیه پوش و مَلَک در زمزمه
باز مانده در غریبی یک علی بی فاطمه
باز از آه کسی عرش خدا لرزیده است
حضرت سلطان ایران داغ خواهر دیده است