یار و همسنگر نبی مددی
بهترین همسر نبی مددی
دل احمد به خنده ات شاد است
با تو باغ رسول آباد است
یار و همسنگر نبی مددی
بهترین همسر نبی مددی
دل احمد به خنده ات شاد است
با تو باغ رسول آباد است
زُل میزند با چشمهای تر به مادر
هی فاطمه در لحظه ی آخر به مادر
سرمایه اش را داد پای دین خدیجه
پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر
همیشه با امینِ خود ، امینی راستین بوده ست
خدیجه بهترین بانـویِ ختم المُرسلین بوده ست
تمامِ ثروت اش را نــذرِ چشـمانِ محمّد کرد
گلی که تشنه این چشمه ی شورآفرین بوده ست
راحت بخواب مادرِ زهرا کفن که هست
شمعی اگر که نیست ولی اشکِ من که هست
قسمت نشد عروسیِ زهرا برای تو
حالا پس از تو قسمتِ ما سوختن که هست
فرشته پهن کرده زیر پایش باز بالش را
ندیده در نمازش جز خدای ذوالجلالش را
فقط او بود تنها یاور تنهایی احمد
پیمبر هم ندیده بعد از او دیگر مثالش را
افتخار دین و آیین را اگر می شد سرود
شعر اول از خدیجه لب به گفتن می گشود
ای که بر شأن بلندت کوه ها زانو زدند
وی که بر خاک قدمهایت فلک دارد سجود
هر شب قنوت او مسیر کهکشان می شد
یک راه نوری از زمین تا آسمان می شد
آری خدیجه هم مطهر هم معطر بود
پس آب در دستش گلاب و زعفران می شد
ای اولین رکابِ برای پیامبر
ای پارکاب ، هستِ فدای پیامبر
تنها نه اینکه معنی نام تو برکت است
خیر تو معجزاتِ عصای پیامبر
مسندنشین عالم بالا خدیجه
فخر قریش و همدم طاها خدیجه
ام الائمه مادر زهرا خدیجه
مادربزرگ زینب کبرا خدیجه
اگر در سرنوشتت نیست تا “ام البنین” باشی
فقط زهرای تو کافیست “ام المؤمنین” باشی
شده دامان تو شأن نزول سوره ی کوثر
خدا میخواست بانوجان، تو زهرا آفرین باشی
هم میان آسمان هم در زمین
می درخشد نام تو همچون نگین
این مدال قیمتی از آن توست
اولین بانوی این دین مبین
شعر را باید دوصد دیوان و دفتر داشتن
تا از آن بانو مگر یک واژه در بر داشتن
من به فهم ناقص خود اینقدَر دانستهام
میتوان در وصف او یک عمر منبر داشتن