شعر شهادت مادر سادات

کاش میخ در …

نقش دستان مغیره به روی در حک بود

اثری بود که جای لگد مردک بود

چشم فضه به جراحات تنت خورد, وَ گفت:

کاش میخی که به در بود کمی کوچک بود

حمید رمی

 

زخم فدک

تمام اهل عالم دم گرفتند

به حال خانه ی ما غم گرفتند

که روزی روزگاری خانه ی ما

صفایی داشت آن را هم گرفتند

بی پرده و صریح …

بی پرده,صر‌یح , منجلی می گفتی

از ‌سرّ ‌حمایتاز ولی می ‌گفتی

پهلوی تو ‌را‌شکسته بودند اما

در هر دمو بازدم علی می گفتی

یوسف رحیمی

 

شهیده راه ولایت

بعد از تو زمین و آسمان غمگین است

یا فـاطـمه ! داغت به خدا سنگین است

از دوری ات آنقدر که بر سینه زدم

بین در و دیوار دلم خـونـیـن است

حمید رضا نوری

 

برای خشنودی حیدر …

هر چند که خسته است برمیخیزد

با درد نشسته است , بر میخیزد

تا نام (علی) می شنود , با آنکه

پهلوش شکسته است , بر میخیزد

شاعر؟؟

 

ممنوع

حرفی به جز از ثنای زهرا ممنوع

در سینه به جز ولای زهرا ممنوع

از روز ازل خدا به آتش فرمود:

سوزاندنِ آشنای زهرا ممنوع

سید مجتبی شجاع

 

این فتنه هازداغ پیمبرشروع شد

این فتنه ها زداغ پیمبرشروع شد

ازصحنه ی شکستن یک درشروع شد

وقتی چهل نفر به درخانه می زدند

دردشدید پهلوی مادر شروع شد

لحظه ی شانه کشیدن

بانوی خانه پر پر زدنش می افتد

اشک از چشم ز طرز سخنش می افتد

از همان کوچه برای پسری عادت شد

قبل افتادن مادر حسنش می افتد

گردش لولای در …

دود سرکش شد و با رنگ سحر برخورد کرد

باز هم دیدند خیری که به شر برخورد کرد

طبق عادت جبرئیل از آسمان آمد ولی

ناگهان با اتفاقی شعله ور برخورد کرد

غسل شبانه

نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند

باید بساط غسل کسی را به پا کند

حیدر بنا نداشت که بی فاطمه شود

اما بناست خانه قبری بنا کند

التماس …

به التماس نگاه یتیم های خودت

به دستهای کریمانه ی دعای خودت

بیا دوباره دعاکن ولی برای خودت

برای پهلو و بازو و دست و پای خودت

دلم شکست وقتی که …

بس زخم زبان از آن و این خوردی تو

بس خون جگر برای دین خوردی تو

مادر به خدا دلم شکست و مردم

وقتی که در آن کوچه زمین خوردی تو

 سید مجتبی شجاع

 

دکمه بازگشت به بالا