شعر فاطمیه

بمان

درد داری، دست بر بازو بگیر اما بمان
پیش چشمم دست بر پهلو بگیر اما بمان

من که می دانم برایت راه رفتن مشکل است
باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان

ابر من

ابر من ، باران من، ای رود جاری می روی

داری از باغ من ای عطر بهاری می روی

چند ماهی می شود با من غریبی می کنی

تا که می بینی مرا گوشه کناری می روی

نوبهارم

نوبهارم چراغ خانه ی من
سر به زانو بگیر اما باش
تو فقط خوب شو عزیز دلم
از علی رو بگیر اما باش

نشود باز دگر چشم تر زهرایم
نشد آن روز شوم من سپر زهرایم

تا عصابه به سرش بست یقین دانستم
که شکسته شده در کوچه سر زهرایم

در بستر افتادی

شکر خدا بهتر شدی انگار مادر
بهتر شدی انگار یک مقدار مادر

آن روزها که خوب بودی خوب بودم
در بستر افتادی شدم بیمار مادر

زخم بازو

هر پسر وقتی کمی احساس غربت میکند
می رود با مادرش یک گوشه خلوت میکند

لحظه هایی را گریزان از هجوم درد ها
درپناه دست مادر استراحت میکند

لیلهالقدر

کنارِ خالقش بود از ازل؛ از ابتدا؛ زهرا
و خواهد ماند، در آن لامکان تا انتها؛ زهرا

نزولش آیه‌ی تطهیر، را دریای اَطهر کرد
که باراند از زلالِ رودِ خود بر «انّما» زهرا

شاه بانوی دوعالم

تا که تسلیمیم ، تسلیـمِ رضای فاطمه
راضی از اعمال ما باشـد خُدای فاطمه

شاه بانوی دوعالم اوست از این رو خُدا
آفریده شـاه مـردان را برای فاطمه

فاطمه اعجاز کن

دیده ات را باز کن بر زخم ما مر هم ببند
این چنین مگذار مارا بار ما را هم ببند

مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن

گریه میکنم

برخاک با شکسته پری گریه میکنم
بر زخم مانده بر جگری گریه میکنم

با خاطرات کوچه ی باریک سالهاست
درتنگنای هر گذری،گریه میکنم

تمام عشق

تمام عشق خطی از کتاب فاطمه است
و نور ذره ای از آفتاب فاطمه است!

به استناد بیانات سیزده معصوم
بهشت هشت درش جمله باب فاطمه است!

انسیه الحورا

از اشک های چشمِ تو زمزم درست شد
از ناله های نیمه شَبَت غم درست شد

با یاریِ مَلائِکه در هیئتِ خدا
از چادرِ سیاهِ تو پرچم درست شد

دکمه بازگشت به بالا