نخ تسبیح زهرا عروه الوثقی حیدر بود
علی دنیای زهرا بود و او دنیای حیدر بود
گواهی می دهم زهرا فقط همتای حیدر بود
خدا هم مثل زهرا خیره بر سیمای حیدر بود
نخ تسبیح زهرا عروه الوثقی حیدر بود
علی دنیای زهرا بود و او دنیای حیدر بود
گواهی می دهم زهرا فقط همتای حیدر بود
خدا هم مثل زهرا خیره بر سیمای حیدر بود
از عَطر و بوی یادِ تو این آشیان پُر است
خانه زِ گریه های شَب و بی اَمان پُر است
از دیده رَفته ای، ولی از دِل نَرَفته ای
از غُصِّه ی تو سینه ی مَن هَمچِنان پُر است
در برت ناله و سوز جگرم بیشتر است
پیش تو بارش چشمان ترم بیشتر است
جان زهرا به بر خویش نگه دار مرا
چون جدا از تو شوم دردسرم بیشتر است
با گریه شب هامو سحر میکنم
با غصه هام یه جوری سر میکنم
برو بخواب اگه حالم بد بشه
فضه و اسما رو خبر میکنم
خدمتگزارِ پنج تنِ فاطمه شدیم
از لحظه ای که سینه زنِ فاطمه شدیم
مَحض رضای حضرت زهرا از ابتدا
دربست،بنده ی حَسنِ فاطمه شدیم
کاش این روزهای بد سر شه
کاش روزای خوب برگرده
کاش وقتی که تکیه کرد بهم
نبینم دست مادرم سرده
ای که ذاتت جدا ز مخلوق است
ای که مخلوق تو جدا از ذات
همه ی خلق آیتت، اما
فاطمه هست محکم الایات
بر شانه میآورد تا بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد
پروانه بود و دورِ مادر چرخ میزد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد
چشم هایت به آسمان باز و
در سکوتت هزارتا حرف است
لااقل ناله اى بزن خانم
جمله نه…آهِ تو دوتا حرف است…
چه کنم ؟ آتشی افتاده به جانم ، چه کنم ؟
آتش از آب دو چشمم ننشانم چه کنم ؟
با حضور تو ، به من خانه نشینی سهل است
گر نمانی تو و من بی تو بمانم ، چه کنم ؟
ای دم به دم, نفس نفست یکصدا خدا
پیچیده است با تو جهان در خدا خدا
بر هر کجای عمر عزیزت نگاه کرد
چیزی به جز قنوت ندید از شما خدا
ز فاطمه چه بگویم؟ عفاف او محشر
عطای جامه شام زفاف او محشر
به لحظه لحظه عبادات و نافله غوغاست
به وقت حادثه شرح مصاف او محشر