در کوچه بی کس و , تنها روانه ام
در اوج غربت است , سیر شبانه ام
در کوفه یاد تو , ماه یگانه ام
این شهر بی حیا , شد آشیانه ام
شعر محرم
ای کاش کسی روی لبش آه نباشد
با نامه او قافله در راه نباشد
ای کاش که مردی غم بسیار نبیند
از بی کسی اش کوچه به کوچه ننشیند
هرموقعی که پایم تا روضه ها رسیده
روی لبم نوای یا لیتنا رسیده
هم دست دوز زهراست هم دستبوس زینب
پیراهن سیاهم از کربلا رسیده
وقت عاشق شدنم عقل سرم را ببرید
میل پروازم اگر بود , پرم را ببرید
آمده پشت در خیمه که جان بستاند
مرکب و تیغ چه سود است سرم را ببرید
باید برای زخم کاری زود مرهم بُرد
پس زود باید این دلم را تا محرم بُرد
اصلاً بساط روضهی تو روسفیدم کرد
این روسیاهیِ مرا شال سیاهم برد
زودتر آمدهام زودتر احسان بکنی
اول صبح نگاهی به گدایان بکنی
باز هم روز سه شنبه شدهام مهمانت
رسم این است پذیرایی مهمان بکنی
گرچه از دور از آن فاصلهها زد بد زد
آتش انگار که بر کرببلا زد بد زد
چقدر هست مگر بچه سه جایش بِرَود
وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بد زد
قلبی که با حضور شما پا نمی شود
محبوب خانواده ی زهرا نمی شود
انسان بی حسین چو بیمار لاعلاج
دردش به هیچ وجه مداوا نمی شود
رفته امیر لشکرش را پس بگیرد
از کوفیان آب آورش را پس بگیرد
رفته بگوید تشنگی ها برطرف شد
تا حرف های دخترش را پس بگیرد
زخم بر زخم نشست و بدنت را پر کرد
فرش خون پهن شد و حجم تنت را پر کرد
نیزه پیچید به اعماق تنت از پهلو
یاد مادر همه ی پیرهنت را پر کرد
مانده ام که بِبرم یا نَبرم پیکر تو؟!
در کـَمینـَند بریـزند دوباره سرِ تو
هردودست وعَلَم افتاد زمین کافی نیست
می رود تکه به تکه همه یِ پیکرِ تو
باید از عشق یار دَم بزنی
پیش بابا کمی قـدم بزنی
فـکر من را نکن برو بابا
با اذانی به وقت کرب و بلا