آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین
باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر
آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین
باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر
دوباره از می این ماه اشک می نوشم
به اذن صاحب عزایم سیاه می پوشم
دوباره نیستی و باز بار این غم را
نگاه لطف تو انداخت بر سر دوشم
ای کاش میشد نامه بنویسم دوباره
فکر توام تنها در این دارالاماره
ای کاش میشد نامه بنویسم که برگرد
کوفه ندارد آسمان اش یک ستاره
قسمت این بود تا که در کوفه
تو علمدار پرچمش باشی
اصلا آنجا تو را فرستاده
تا سفیر محرمش باشی
این سی شبه ازدست ما راضی شدی یا نه؟
ارباب جانم از گدا راضی شدی یا نه؟
سی روز میخواندیم سی شب گریه میکردیم
هم پای تو هم پای زینب گریه میکردیم
خاک مسیر کریم سرمه ی چشم گداست
هرکه دراین جاده نیست فارغ ازین ماجراست
پرچم مشکی زدیم هیئت ما شد حرم
تا همه روشن شوند روضه حسابش جداست!
خاکی که بوسه زد به قدوم شما حسین
شد تا به حشر تربت اعلای ما حسین
عشقت امانتی خدا بین قلب ماست
چه منتی گذاشته بر ما خدا!حسین..
در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی
یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی
دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم
حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی
زینت گرفته هر سُخنم, با دَمِ حسین
چون عطردان شده دَهنم, با دَمِ حسین
از کودکی به روضه ی او گریه کرده ام
تا روز مرگ سینه زنم, با دم حسین
شب آخرشد ودل سیرنشد از غم تو
آرزو بود بمیرم شبی از ماتم تو
خوب و بد از همه ما بپذیر این کم را
ما همه مشتری آن کرم درهم تو
همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است
چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است
دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب
اگر که معنی دست خدا اباالفضل است
هرشب نسیم اشکِ مرا در بیاورد
تا عطرِ آن عبایِ معطر بیاورد
خاکی شده است شانهی تو تا برایِ ما
قدری از آن عبایِ مطهر بیاورد