مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده
در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست
وقتی که به پابوسی این در نرسیده
مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده
در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست
وقتی که به پابوسی این در نرسیده
قدر قدرت قدر شوکت به شیدایی جهان آرا
پیمبر خو پیمبر رو علی سیرت علی سیما
قضادستش که پابستش نفس هاهست درحبسش
نشد از ماه تعریفی بجز سیمای این لیلا
ای خوش قد و بالای بابا ماه لیلا
چشم امید و روشنی راه لیلا
از تو که مولودی منزه تر نباشد
طفل عزیز و نوگل دلخواه لیلا
حیدری تو یا حسینی یا که نه پیغمبری
مرتضایی مصطفایی یا که نوری دیگری
جلوه ی عباس داری از همه دل می بری
بر قد و بالای تو الله اکبر ؛ اکبری
دل حرم می شود سحرگاهی
که شود صحن دیده تر گاهی
قطر؟ آب در مرور زمان
می کند در حجر اثر گاهی
عشقت میان سینۀ من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دلها را تو با گوشهنگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته
به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت
یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت!
به خود لرزید لشکر, یک قدم حتی عقب تر رفت
به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت
عشقت میان سینهی من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دلها را تو با گوشهنگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته
گرچه دارد بی عدد زیبا اثر نقاش تو
از تو زیباتر کجا دارد دگر نقاش تو ؟
کرده با نقش تو خود را جلوه گر نقاش تو
با رخت , بر رخ کشیده صد هنر نقاش تو
بس نمک خرج تو کرده با شکر نقاش تو
عاشقت باشد ز هر کس بیشتر نقاش تو
آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند
از هر دو تا نگار یکی ناز میکند
عشاق روزگار یکی در میان خوشند