شعر مدح

لحظات مناجات

لحظات مناجات فقط مشغله دارم
خیلی سرِ نفسم عوضش حوصله دارم

یک بار نشد تا که شکایت کنم از خود
تنها فقط از دست بقیه گله دارم

حریم عشق

از فیض این حرم چقدر با صفاست ری
سر منشأ تلألؤ نور خداست ری
فرموده اند شعبه ای از کربلاست ری
اصلا بگو نگین سلیمان ماست ری

نام تو عالم گیر شد

بازبردم نام تو نام تو عالم گیر شد
عمر ما پای همین نام تو آقاپیر شد

آمدن های تورا ماجمعه ها تلقین کنیم
گفتی آقا زود می آیم ولیکن دیرشد

ای غریب ادرکنی

غریب مانده دلم ای غریب ادرکنی
یگانه قاری امن یجیب ادرکنی

عجیب حسرت شش گوشه دارد این دل ما
اگر تو می شنوی بوی سیب ادرکنی

یابن الزهرا(س)

دوباره جُمعه رسیدودلم بهانه گرفت

نیامدی, دلِ تنگم ازاین زمانه گرفت

ازآسمانِ دلم ابرِ غُصّه می بارد

نیامدی تو وبارانِ دانه دانه گرفت

فقط حیدر صراط المستقیم است

 

ساقی نشسته دور او باده زیاد است
از این طرف هم مست آماده زیاد است

زاهد گمان کرده که هر مستی حرام است
هر نعمتی که حق به او داده زیاد است

دستم به دامانت

دستم به دامانت برایم چاره ای کن
من جز به دستانت به جایی دل نبستم
دریا به دریا میروم ساحل به ساحل
شاید که موجی نامه ات را داد دستم

تجلى اسماء

بزرگیم, روحیم, تن نیستیم
همین دست و پا و بدن نیستیم

تجلى اسماء ربیم ما
در این “خویش تن”,خویشتن نیستیم

یا عزیز زهرا (س)

نمیخواهم شبیه قبل آهم را نگه دارم
به تو رو میزنم تا تکیه گاهم را نگه دارم

نمیخواهم ببینم هیچ چیزی را بغیر از تو
برای دیدنت باید نگاهم را نگه دارم

العَجَل‌

می رسد روزی که می آید سواری از سفر
این شب هجران به پایان می رسد وقت سحر

بهترین تصویر اهل آسمانی ها تویی
آخرین امّید قلب جمکرانی ها تویی

یَااَیُّهاالْعَزیز

آخر کجاست جای تو یَااَیُّهاالْعَزیز
تاجان کنم فدای تو یَااَیُّهاالْعَزیز

با ذکر مَسَّنا و دَم اَهْلَنَاالضُّرَند
این دستها گدای تو یَااَیُّهاالعَزیز

دلِ شوریده

با دلِ سوخته تر , در نظرت خوب ترم
سر بزیر آمدم و نزد تو محجوب ترم

دردمندانه تر از طولِ تمام عمرم
ناله ات کردم و دیدم که چه محبوب ترم

دکمه بازگشت به بالا