خورشید پیر روضه هجر قمر گرفت
نزدیک ماه بود که درد کمر گرفت
داغ برادری اثرش تار دیدن است
انقدر پا کشید ز جسمت خبر گرفت
خورشید پیر روضه هجر قمر گرفت
نزدیک ماه بود که درد کمر گرفت
داغ برادری اثرش تار دیدن است
انقدر پا کشید ز جسمت خبر گرفت
گرفتار و زار و ذلیلم حسین
دخیلم دخیلم دخیلم حسین
زمین خورده تو به افلاک رفت
که بالاتر از جبراییلم حسین
خوش قد و قامتم بروی خاکها چرا؟
خوردی زمین قبول ولی دست و پا چرا؟
حالا که آمدم دو لبت وا نمیکنی؟
ساکت شدی نگاه به بابا نمیکنی؟
کربلا قحط آب نشد که شد
جگر تو کباب نشد که شد
زیر کوهی ز تیغ و نیزه و تیر
حال و روزت خراب نشد که شد
هرگز ز یاد من نرود آن جفای شمر
بر روی پیکرت همه بودند,سوای شمر
آن خنجری که بود به روی گلوی تو…
انقدر که کند بود درآمد صدای شمر
زیر دینیم به زیر علم شاه حسین
ای به قربان عطا و کرم شاه حسین
دم چایی شما از دم سینه زنهاست
کس ندیدست دمی مثل دم شاه حسین
اصلا حسین جنس غمش مثل کیمیاست
ارباب ما حسابش از همه عالمی جداست
فهمیدم از حسین و منی پیغمبرم که او
آرام جان نه بلکه حسین جان مصطفاست
به پای بیرق روضه اگر که سینه زنم
غلام درگه ارباب و شاه بی کفنم
ز روضه روزی خود را همیشه می گیرم
به اشک و آه و به گریه همین نفس زدنم
دلم همینکه مرا سوی موی یار کشید
سر ِ مرا سر ِ عاشق شدن به دار کشید
خودم نیامده ام محضرش , خودش آورد
مرا به پیش ِ خودش جذبه ی نگار کشید
ســر را بـه پـای تـو سپـردن افـتـخـار اسـت
هر کس که اربابش تو باشی رستگار است
یـا لـیـتـنـا کـنـا مـعـک ورد زبـانـــــــــــــــــم
جـمــع فـدائـیـان راهـت بـیـشـمـار اســــت
خدمت به نوکران تو برتر ز شاهی است
باید برای نوکر تو سر نثار کرد
رضا فراهانی
ای کاش برای تو اثر داشته باشم
باری ز سر دوش تو برداشته باشم
بی شک تو به دیدار دل خسته می آیی
از آمدنت کاش خبر داشته باشم