شعر مذهبی

همه عمر در تباهی

همه عمر در تباهی همه عمر غرق غفلت
به دلم هزار غصه به دلم هزار حسرت

پی کار خویش بودم پی کار من دویدی
ز بزرگی تو شاها چه کنم من از خجالت

یا صاحب الزمان(عج)

بنای سوختن امشب اگر نداشته باشد
چه بهتر است که پروانه پر نداشته باشد

نه سرزنش نکنید..،این دلی که سوخته شاید
به غیر آه کشیدن هنر نداشته باشد

عزیزم حسین

قلم به دست گرفتم، بگویم از یارم
که هست دم به دم این دم زدن فقط کارم

چگونه دم نزند عاشقی که می‌سوزد
حرارتی به دل از عشق دلبرم دارم

کبوتر حرم

اجازه هست مرغ دل, کبوتر حرم شود
و با فرشته های وحیِ عشق, هم قدم شود

اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم
پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود

محضر خورشید

نوبت عشق است و کاروبار حرام است
هرچه بجز گفتن از نگار حرام است
جبر تو گر هست اختیار حرام است
محضر خورشید سایه سار حرام است

عبد گریزان

آمده جبران کند حرّ پشیمان حسین
آخرین جامانده را فوراً بخر جان حسین

عاقبت با آنهمه گردن کشی و اشتباه
سوی تو برگشته این عبد گریزان حسین

شیخ الائمه

صدا زدم سر سجاده ی دعا، زهرا
چرا که هست به ما حجت خدا زهرا
همینکه ناله زدم یاد روضه ها، زهرا
میان شعله، درِ خانه سوخت، یا زهرا

سبویی برسان

آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان
تشنه ام، تشنه ی دیدار، سبویی برسان
اینطرف آنطرفم جان رقیه نکشان
بنده ات را به سر سفره ی زهرا بنشان

حسین جان

چشم های خشک من تا محنت دل میشود
روضه های تو برایم نصرت دل میشود

معصیت پای مرا بست و ز تو دورم نمود
فاصله ها علتش از غفلت دل می شود

غربت بقیع

فرق دارد جلوه اش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم

کل معصومین معزالمؤمنین در عالم اند
قبرشان قبله است حالا بی حرم یا با حرم

مدینه شهر پیغمبر

مدینه شهر پیغمبر ولی مستور در غربت
تمام شهر آباد و بقیع نور در غربت

مدینه سرزمین وحی و اهلش بی خبر از آن
تو گویی هست قرآن خدا مهجور در غربت

جنت البقیع

اینجا بقیع و گریه اینجا جرم دارد
با چشم خیس اینجا تماشا جرم دارد
بوی سقیفه می دهد بی حرمتی ها
در شهر حیدر نام زهرا جرم دارد

دکمه بازگشت به بالا