اگرچه شمع از آتش به رویِ سر دارد
منم همان که زِ غم شعله بر جگر دارد
پس از تو نوبتِ سی سال گریهیِ من بود
پس از تو در همه احوال گریهیِ من بود
اگرچه شمع از آتش به رویِ سر دارد
منم همان که زِ غم شعله بر جگر دارد
پس از تو نوبتِ سی سال گریهیِ من بود
پس از تو در همه احوال گریهیِ من بود
میان نالهیِ خود میبرم نوایِ تو را
که خطبه خطبه دَهَم شرحِ , ماجرای تو را
تمام بار به دوش من است میبینی
که میکشم به سرِ شانه کربلایِ تو را
مِهر کسی به جز تو به دل, جا نمی شود
بی ذکر یا حسین دلم وا نمی شود
حتی خدای عزّ و وَجل هم عقیده داشت
دین, بی قیام سرخ تو احیا نمی شود
عباس اگر در ظهر عاشورا نمیافتاد
سنگی به سوی زینب کبری نمیافتاد
بودند اگر دورش جوانان بنیهاشم
در راه کوفه دختر زهرا نمیافتاد
ای شیعیان ماییم انوار هدایت
ماییم خورشید سماوات ولایت
ما نور چشم کائنات و ممکناتیم
مائیم اعلیعلت ایجاد خلقت
شور کوفی را ببین با طبل و دف سر می برند
مادر و قنداقه و بابا و دختر می برند
کشته ی مدفون به زیرخاک را سر میبُرند
شادمان از اینکه برنی راس اصغر می برند
هر لحظه و هر کجا…نوشتم زینب
در حال غم و بکا…نوشتم زینب
آزادگی و عشق نوشتیم حسین
از صبر و غم و وفا…نوشتم زینب
یک کم از اشک تو در میزان دریا کم نبود
پیش غم های تو غم های دو عالم غم نبود
هر که از تو مستقیماً روضه ات را می شنید
بس که درهَم می شد٬ اصلاً چند روز آدم نبود
هی از این نیزه به ان نیزه مکانت دادند
کوچه کوچه به همه شهر نشانت دادند
پیش چشمان من از نی که زمین افتادی
از روی خاک به سر نیزه تکانت دادند
روضه کُشنده بود , ولی روضه خوان نمُرد
حتی یکی از آن همه گریه کنان نمُرد
دیدم کتیبه سوخت , گریبان خود درید
با ذکر یا حسین , زبان در دهان نمُرد
کربلا شد دیارِ بی رحمی
رفت بالا عیارِ بی رحمی
هرچه خورشید داغ تر می شد
خاک می شد دچارِ بی رحمی
زیبا هلال یک شبه, ای سایه سرم
بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه
عالم همه پناه به نام تو می برند
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه