شعر مرثیه

الحمدلله

 من و این روضه ها الحمدلله

 من و یاد شما الحمدلله

من و ماه محرم زنده بودن

 بود حُسن عطا الحمدلله

دلواپسی

دلشوره ای افتاده در جانم برادر

غمگینم وسر در گریبانم برادر

حس بدیدارم, عجب دشت عجیبی ست

مبهوت سِحر این بیابانم برادر

کاروان بهشتیان

کاروان بهشتیان آمد

کربلامیهمان نوازی کن

متبرک شدی به عطر حسین

برترین خاک, سرفرازی کن

 

نه دست و پا نزن

نه دست و پا نزن سرت از دست می رود

دار و ندار خواهرت از دست می رود

وقتی که گرگهای گرسنه رسیده اند

دیگر تمام پیکرت از دست می رود

آن ظهر شوم

آن ظهر شوم خاک وَ افلاک شد یکی

افتادی آسمان و زمین پاک شد یکی

آیه به آیه ی بدنت – خاک زیر پا

این دو به دست مردم بی باک شد یکی

من تو رو دارم

من تو رو دارم دیگه غم ندارم
من تو رو دارم چیزی کم ندارم
به من بگو که چی شده داداشی
دق میکنم اگه پیشم نباشی

آه از آن لحظه ای که

آه از آن لحظه ای که طوفان شد
کربلا قتله گاه قرآن شد
مرکب بی سوار شاه شهید
راهی خیمه گاه سلطان شد

آنگوشه گودال

آنگوشه گودال خبرهایی هست

لشکرهمگی پی کسی میگردند

یک لحظه تورادیدم و باخودگفتم

این لشکر کوفیان عجب نامردند*

از وطن راهت

از وطن راهت کجا افتاده آواره حسین
کشتی از دریا جدا افتاده آواره حسین

دیدی آخر راست شد دلشوره های خواهرت
راه ما در کربلا افتاده آواره حسین

زینب رسید کرب وبلا خاک بر سرم

زینب چو دید کرببلا را دلش گرفت

 بانویمان به وسعت دنیا دلش گرفت

حسی غریب در دل او جا گرفت بود

 آهی کشید و بعد همانجا دلش گرفت

برادر !

 محمد از حراء گریان رسیده

تن پاکت عدو, در خون کشیده

خدا داند که چشمِ چرخ گردون

شهیدی مثل تو, عریان ندیده

حسین(ع)

ای آفتاب زمین خورده ماهِ نیزه حسین

طلوع کرده سرت درپگاهِ نیزه حسین

پناهگاهِ یتیمانمو بدونِ پناه

خودت بگیر مرا درپناهِ نیزه حسین

دکمه بازگشت به بالا