چه قدر اشک بریزم به جدایی آقا؟
من دلم تنگ شده, تنگ, کجایی آقا؟
همه دارند به تنهایی من میخندند
به همه گفتهام این جمعه میآیی آقا
چه قدر اشک بریزم به جدایی آقا؟
من دلم تنگ شده, تنگ, کجایی آقا؟
همه دارند به تنهایی من میخندند
به همه گفتهام این جمعه میآیی آقا
وقتی میان روضه ها باگریه خلوت میکنم
آقا شبیهِ تو کمی , احساس غربت میکنم!
وقتِ خطا , الاّ شما , بوده حواسم بر همه
از اینکه هستی شاهدم . همواره غفلت میکنم
راندن درماندگان اصلا نمی آید به تو
جز عطا, ای آسمان اصلا نمی آید به تو
دلشکسته آمدم سویت, پناه آورده ام
دل شکستن بی گمان اصلا نمی آید به تو
گدایی سرکوی شماست عزتم آقا
دوباره لطفِ شما داد اذنِ صحبتم آقا
گناهِ پُشتِ گناهم دلیل اشکِ شما شد
بده دوباره نجاتم اسیرِ غفلتم آقا
حال و روزم را بیا آقا ببین بهتر نشد
این گدای بی وفا هم واقعا نوکر نشد
درد و غم هایم زیاد و این دلم آلوده است
معصیت عادت شد و از من جدا آخر نشد
امان ز گریه ی امروز و آه از فردا
بگو نتابد خورشید و ماه از فردا
دوباره چاله ی هجر تو پر نشد امروز
تو چاره کن که نیفتم به چاه از فردا
رو بگردانی زِ ما دنیا جهنم می شود
روزیِ ما روز و شب اندوه و ماتم می شود
پلکهایت باز کن درهای رحمت را نبند
بی نگاه تو دل ما خانه غم می شود
سرد و بی روحم ببین دنبال درمان امدم
سر به زیر و روسیاهم من پشیمان آمدم
بند دنیا بودم و عقبی فراموشم شده
دور ماندم از تو با حال پریشان آمدم
راه را گم کرده ام آواره و تنها شدم
یاد آقایم نبودم غرق در دنیا شدم
دل سپردم به همه الا عزیز فاطمه
حق من بوده دچار غصه و غم ها شدم
با وجودی که یقینأ ما بدهکار توایم
مانده ام دیگر چرا دائم طلبکار توایم
نه نشد باشیم ما زینت برای اهلبیت
شرمسارم اکثر اوقات را عار توایم
با نگاهی از کرَم سرشار٬ حالم را بپرس
خسته ام این روزها بسیار٬ حالم را بپرس
رو به سمت جمکرانت باز هم تب کرده ام
سوختم در حسرتِ دیدار٬ حالم را بپرس
دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
و به امید نگاهت دل ما مانده هنوز
بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز