شعر نهم محرم

سقا

خبر پیچیدکه سقا به هم پیچید

کنارخیمه ها آقا به هم پیچید

قمرافتاد و پشتش آفتاب افتاد

همینجا بود عاشورا به هم پیچید

زیارت قبول

می رود جان زتنم با نفس آخر تو

کمرم تا شده با دیدن این پیکر تو

خیز و بنگر که عدو از غم من میخندد

شمر گوید که حسین هست کجا حیدر تو؟

ای ماه من

برخیز و مشک پاره خود را پر آب کن

« یارب دعای خسته دلان مستجاب کن »*

ای ماه من بیا به میان حریم عشق

این شام را محو رخ آفتاب کن

محل تماشا

افتاده ای برای چه از پا ؟ بلند شو

خوردم زمین کنار تو , از جا بلند شو

لشکر به قامت خم من خنده می کند

شد علقمه محل تماشا , بلند شو

شرمندگی

زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت

بر چهره ی حسین همان دم اثر گذاشت

چون پاره گشت مثل دو چشم تو مشک آب

سقایی و تلاش تو را بی ثمر گذاشت

ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد

ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد

مشک می ریزد و چشم تر تو می ریزد

مژه های تو خودش لشکری از طوفان است

تیر را چون بکشم لشکر تو می ریزد

علقمه

باز هم بارش باران غزل های دلم

باز هم دلشدگان وای دلم وای دلم

دل به دریا زدنش را به تماشا بشوید

آنکه طوفان زده بر ساحل دریای دلم

سقا و مشک بی آب

اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد

اگر از غم بپیچد در خودش هی تاب بردارد

تمام ماهیان منتظر , مایوس می میرند

اگر سقای تشنه مشک را بی آب بردارد

یا عباس

چونکه دستش ز تن جدا افتاد

لرزه بر عرش کبریا افتاد

آن یدالله فوق ایدیهم

بی علم روی خاکها افتاد

دکمه بازگشت به بالا