تو انتخاب خدایی برای فرداها
ضمانت تو امید حسینیِ ماها
اگر چه کودکی اما بزرگ دنیایی
ندیده اند شبیه تو چشم دنیاها
شعر ولادت اهل بیت
آنکه بر چشمان ما پیراهنی گلفام داد
ذره تا خورشید گردد شبنمی انعام داد
اشک را از باده ساقی کوثر آفرید
در ضیافت خانهاش هر دیده ای را جام داد
بر لب ساحلی که جا ماندم
شادم از اینکه کشتیَم آمد
باید امشب به آسمان بروم
چون که ماه بهشتی ام آمد
روشن تر است این پسر از ماه،صورتش
گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش
ماه رجب به ماه عرب چشم دوخته
معلول خیره ست به دقت به علتش
هلال ماه رجب مقدمت مبارکباد
دوباره پرتو رویت به شهر ما افتاد
سلام ماه خدا ماه عفو و بخشایش
ز یمن تو شده بیت گلین دل آباد
پهن شد سفره ی رحمت ، ولی الله آمد
آب و آیینه بیارید شهنشاه آمد
خیره شد چشم فلک ، ماه تر از ماه آمد
اولین مژده ماه رجب از راه آمد
دنیا سیاه بود که نوری بلند شد
خورشید از کرانه ی دوری بلند شد
در بین شهر نغمهی شوری بلند شد
در دشت جهل،سرو شعوری بلند شد
گاهی یک حرف به دریایِ سخن می ارزد
آنچنان که لبِ بلبل به چمن می ارزد
گاهی اوقات میانِ ستم ِ فاصله ها
بردنِ نام ِ محمد به قرن می ارزد
زمستان دوره اش سر شد ، بهار بی خزان آمد
تمام علت خلق ِ کران تا بی کران آمد
چه غوغایی شده بر پا ، که دنیا آمد امشب که
سراسیمه جنان بهر زیارت بر جنان آمد ؟!
نورِ تو تا رسید به بامِ دیارِ عرش
خورشید را نِشاند به روی مدار عرش
در “فاطمه” جمال خدا دیده می شود
آئینه ی نبی شده آئینهدار عرش
هوای تازه ای از عرش، سرشار از وزیدن بود
و چشم هل اتی از نور اعطیناک روشن بود
نگو جای زنی در خانه لولاک خالی بود
که جای آینه در پهنه ی ادراک خالی بود
آمد زلال آسمانها مادر باران
عطر ولایت می وزد در کوچه ایمان
آمد زنی از جنس نور و آب و آیینه
نازل شده حوریه ای در شکل یک انسان