شعر ولادت اهل بیت

تو آفتاب روشنی

ای دلبری که دلبری ات داستان شده

شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده

گهواره تو زینت هفت آسمان شده

یا قمرالعشیره

ظرف خالی دوباره پر شده است
آسمان از ستاره پر شده است

هر دو چشمِ ستاره ِبارانم
ازشعف؛ از نظاره پر شده است

میلاد یار

عرش حق بی تاب,این دنیای خاکی بیقرار
ماه شعبان,روز سوم, عالمی در انتظار

حال دنیا فرق دارد روز روز دیگریست
گوئیا این اولین بار است می آید بهار

سنه قوربان آقا

سال ها دل طلب جام می از ما می کرد
طلب می ز فلان ساقی رسوا می کرد
روز و شب گریه برای رخ لیلا می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

مستِ صهبایِ تولّا

بی تکلُّـف , بی ریا آغـاز شد
شعـر با لطـفِ خُـدا آغـاز شد
تا زبان از حـرفِ ما و من بُرید
ذکـرِ آن نامْ آشـنا آغـاز شد

صاحب کرم

شاعر شدم با قنوتی , در دست , دفتر گرفتم
گفتند من هم نوشتم , مضمونی از سر گرفتم
اینجا که من ایستادم , درگاه دارُالاجابه‌ست
صاحب کرم که بماند , من حاجت از در گرفتم

کشتی عشق تو

بی دلم بی بهانه می‌خوانم
غزلی عامیانه می‌خوانم

آن قدر از خودم رها شده‌ام
از خودم یک ترانه می‌خوانم

خوان کرم

از لحظه ای که با علمت آشنا شدم
احیا شدم, نفس زدم از خاک پا شدم
پاشید نفْسِ بی هنرم, خاکِ پا شدم
در بین روضه هم نفسِ انبیا شدم

ظهورِ جودِ نبی

دل به طوفان بزن, بدون حساب
باده پنهان بزن, بدون حساب

بی حساب و کتاب مستی کن
با نگاه ثواب مستی کن

یلِ علوی

ادب کنید, که از ره, أبا ألادب آمد
قمرترینِ قمرها,یل عرب آمد
به بزم باده خوران,شادی و طرب آمد
و آن یلِ علوی,حیدری نسب,آمد

یاعلی

یاعلی ای تو والیِ عشقم
ای به دستت تعالیِ عشقم

پر زده روحم از تن خاکی
تا سحر در حوالیِ عشقم

باب المراد

قلب عوالم گر در این ایام شاد است
از یمن میلاد جواد ابن الجواد است

ما لذت هر جود را با او چشیدیم
ورنه به ظاهر مرد بخشنده زیاد است

دکمه بازگشت به بالا