دیشب از عشق چشمِ من تر بود
عاشقی حرفِ ما و دلبر بود
دلِ گُم گشتهام مرا میبُرد
دلم از کودکی کبوتر بود
دیشب از عشق چشمِ من تر بود
عاشقی حرفِ ما و دلبر بود
دلِ گُم گشتهام مرا میبُرد
دلم از کودکی کبوتر بود
ای که از هر نفست نغمه ی هو می ریزد
لب خود غنچه نکن سر مگو می ریزد
یوسف مصر که ناز از دم او می ریزد
نزد جعد سمن آرای تو مو می ریزد
ملائکه همه از خاک سر درآوردند
زمینیان ز شعف , بال و پر درآوردند
ز نور حیدر و زهرا , پسر درآوردند
ز دشمنان و حسودان پدر درآوردند
باید شنید از دو لبت یا حسین را
باید که دید رویِ تو را با حسین را
از آن شبی که خنده زدی در میانِ مَهد
هرشب علی علی شده لالا , حسین را
باده در جام دلم سرریز شد
سینه از عشق خدا لبریز شد
فصل اندوه و غم و غصه گذشت
لحظه هامان بس طرب انگیز شد
شب عشق است بیارید همه دلها را
به مدینه برسانید سلام ما را
آسمان خاک نشین در میخانه شده
تا بنوشد قدحی از می این صهبا را
کسی که شُغل او گوهرشناسی ست
مُسلّـط تر به انگـشـــترشـناسی ست
به گُمـنامان کـوی عشق سوگنـد
گدا اینجا بَری از سرشناسی ست
سر خوشم باز در هوای علی
در هوای پر از خدای علی
قلم آورده ام که بنویسم
چند خطی فقط برای علی
ای شمیم زلف تو بوی بهشت
زادهء لیلا و پیغمبر سرشت
ای تو را لیلا شده مجنون علی
در طواف قامتت گردون علی
دل من با سر زلف تو منافات نداشت
داستان سخن عشق خرافات نداشت
دل عاصی که زگیسو گله می کرد مدام
این همه ازنظر دوست مکافات نداشت
قُنداقه را حسین گرفت و نگاه کرد
اینگونه آفتاب تبسم به ماه کرد
با خنده ی پیمبری اش از همان نخست
حال حسین را علی اش رو به راه کرد
دل می برد ز جمله ی هستی نگاه تو
صدها ستاره واله ی رخسار ماه تو
لیلای عالمی شده مجنون راه تو
کعبه رهین هیبت چشم سیاه تو