شعر ولادت شمس الشموس

سلطان علی موسی الرضا(ع)

آی دنیا آی دنیا لحظه ای بشنو مرا
که فقط یک حرف دارم ،حرف بی چون و چرا
کوری چشم حسودان تا خدا باشد خدا
نیست مولا جز علی و نیست سلطان جز رضا

همین‌جاست جنتم

احساس می کنم که همین‌جاست جنتم
هر وقت در حریم تو گرم زیارتم

هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف
این است آرزوی من این است حاجتم

با یادِ تو

باز با یادِ تو از غم شدم آزاد… سلام
میزنم عشق تو را یکسره فریاد؛ سلام

شد علی(ع) نام تو و ضامن آهو لقَبت
صد و ده بار به تو؛ حضرتِ صیاد؛ سلام

جانم رضا(ع)

انگار هیچ‌گاه عبادت نکرده است
از خود به خود هرآنکه شکایت نکرده است

بی معرفت کسی‌ست که پیش تو شک کند
او را هنوز شاه ،شفاعت نکرده است

شمس الشموس

آنچه در چشم من از دوریِ تو محبوس است
قطره هایی ست که در حسرت اقیانوس است

آمدن سمت حریمت همه رویای من است
دوری از صحن و سرای تو خودِ کابوس است

یا امام رضا(ع)

گاه گاهی سختی فولاد می آید به کار
گاه اشک کورِ مادر زاد می آید به کار

دل همان سنگی است که نقش و نگارش را فقط

تیشهء معمار گوهر شاد می آید به کار

آب و دانه می خواهم

نخل زردم جوانه می خواهم
کفترم آب و دانه می خواهم
بر فراز مناره های حرم
گوشه ای باز لانه می خواهم
روی پرهای من بزن مُهری

رعیت ملک خراسانم

عشق یعنی آن خیابانی که پایانش تویی
دست خالی نیست آن دستی که دامانش تویی

قفل ها را رشته ی پیوند می بینم به تو
مرهم آن دردیست که امید درمانش تویی

جانم رضا(ع)

تو دادی بر کویر جان ما احساس دریا را
تو برکت داده ای با رد پایت خاک دنیا را
نمی‌گیرد کسی خرده به زائر که پس از اینجا
ندارد آرزوی دیدن فردوس زیبا را

پرستوهای عاشق

بار دیگر شب گذشت وجلوه گر نور سحر شد
با پرستوهای عاشق، دل مهیای سفرشد
با هزاران شوروشادی تا مدینه رهسپرشد
دیدآن جا شوق وشوری، شادمانی وسروری

سفره کرمت

قلم و دفتر و کمی احساس
دم درب ورودی حرمت
سر به دیوار ، دیده ام پر اشک
ای به قربان سفره ی کرمت

آقا جان

سلام گرم عاشقونه ی من
روونه شد به سوی مشهد تو
باز دل تنگم شبیه کبوتر
نشسته روبروی گنبد تو

دکمه بازگشت به بالا