فاطمیه

بساط عزا

برپا شده بساط عزای طهور تو
باران نشسته کنج نگاه نمور تو
ای شاخه ی شکسته و طوبای سوخته
موسی نشسته فیض بگیرد زطور تو

حدیث مادر

حدیث مادر مارا کبود میفهمد
کشیده خوردهء دست یهود میفهمد
نفس نفس زدنش را کبوتری زخمی
که تنگ شد نفسش بین دود میفهمد

قلبِ حیدر

پرواز را بانویِ غم باور نکردم
جا ماندنم را در الم باور نکردم
من زنده ام با خاطره هایِ خوشِ تو
مرگِ تو را یک لحظه هم باور نکردم

استراحت کن

بهشت آرزوی من
گمونم بهتری خانوم
خدارو شکر که بازم
خودت پشت دری خانوم

رنگ نیلگون بر تن

واژه ها سوگوار واژه ی نور
واژه ای سر به روی زانو داشت
واژه ای فاش روضه میخواند و
واژه ای دست روی پهلو داشت

دلش زنده شد به عشق

قیام سرخی اگر هست از قیام فاطمه داریم
که ما هرآنچه که داریم از مرام فاطمه داریم

نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، هان چه نشستید؟
مگر نه زندگی خویش از دوام فاطمه داریم

ای شکوه محض

ای سراپا شوکت و مجد و شرف
آفرینش را دلیلی و هدف

ای سپهر عصمت و عز و جلال
نطق من در وصف تو گردیده لال

گل یاس

گل یاسی که بر خاشاک هم جود و تفضل داشت
به دامانش گل نرگس، گل مریم، توسل داشت

همان که سوره ی کوثر به شان او شده نازل
که هنگام نزولش عرش هم حال تغزل داشت

حضرت حوریه

جسارت کرد شعله، مشت زد بر روی در آتش
حیا را زیر پا بگذاشت و شد شعله ور آتش
همیشه آب بر آتش اثر دارد ولی این بار
ندارد رحم بر چشمان بارانی و تر آتش

بی بی جان

پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی
مرهمی بهرت بیارم..یارباشم یک شبی

حق بیماراست ناله سرکند بی اضطراب
ناله کن..تا که منم غمخوار باشم یک شبی

بهار من!

صبحت بخیر! همسر من!هم قطار من!
یکروز دیگر است که هستی کنار من..

شکرخدا!گمان کنم امروز بهتری!
پیراهن جدید مبارک! بهار من!

تنها شدم

یک نظر کن نازنین شاید که ماندی فاطمه
کودکانت را ببین شاید که ماندی فاطمه

زینبت پاییزی است و زردتر از برگ ها
یک نگاهش کن همین شاید که ماندی فاطمه

دکمه بازگشت به بالا