قاسم نعمتی

هوای دیدن روی نگار

به هربهانه دلم میل یاردارد و بس

هوای دیدن روی نگارداردو بس

جوانیم شده رنگ خزان ز هجرانت

به وصل روی تو عاشق بهاردارد و بس

شرمنده , نکردیم برایت کاری

این هفته زهر کجا مسیرم افتاد

دیدم که چراغ و ریسه بستیم همه

با گریه سلامی به تو داده گفتم:

در راه عبور تو نشستیم همه

زخم کهنه ی چشم انتظاری

دمی که سیر وجودم الی السما می شد

تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد

گمان کنم خبر از یار می رسد امشب

که باب فیض الهی به سینه وا می شد

غرور ساقی

خوردیزمین و حیثیت لشکرم شکست

اصلیترین ستون خیام حرم شکست

فریادهای «انکسری» بی دلیل نیست

دراوج درد تکیه گه آخرم شکست

وعده ما سحری پای ضریح عباس

می برم نام تورا تاببری نام مرا

پرکن از جام لب خویش همه جام مرا

خاک هم گاه گداری بدهد طعم عسل

بوسه از خاک رهت کرده عوض کام مرا

وقت حساب و کتاب

پایان سال و وقت حساب و کتاب شد

 پیشانی ام به محضرتان خیس آب شد

هر روز با گناه دلت را شکسته ام

بین من و تو این همه عصیان حجاب شد

السلام ای ملیکه ی دنیا

السلام ای ملیکه ی دنیا

السلام ای شفیعه ی عقبی

 السلام ای زلال تر از اشک

السلام ای مطهر والا

ای سایه سرم

زیباهلالیک شبه,ای سایه سرم

بالانشته ای مرا  می کنی  نگاه

عالمهمه پناه به  نام  تو  میبرند

حالاببین که خواهرتوگشته بی پناه

روضه سه ساله خاتون

خواهم امشب همچو عمه راز دل افشا کنم
کاف و هاء و یاء و عین و صاد را معنا کنم

ماه محرم

سینه زنان حسین زمزمه بر پاکنید
ماه محرم شده یاری زهرا کنید

رأس صغیر و کبیر

خدا کند که از این ره امیر برگردی
ز قبل آن که شوی بی سفیر برگردی

روزهجدهم

آفتاب ظهر روزهجدهم

دید ساقی ایستاده پای خم

باخدایش عشق بازی می کند

صحبت ازافشای رازی می کند

دکمه بازگشت به بالا