آیه ای از طرف جنت الاعلی آمد
هر ملک سوی زمین بهر تماشا آمد
غنچه ی خنده به روی لب زهرا آمد
مژده, ای اهل زمین زینب کبری آمد
محمد جواد شیرازی
سرم از شرم اگر که پایین است
کوله بارم دوباره سنگین است
بی نوا آمدم, نجاتم داد
کار حیدر نجات مسکین است
از غصه سرتاسر شدی این چند ماهه
دلتنگ پیغمبر شدی این چند ماهه
وقتی شنیدی دست من را صبر بسته
یک پارچه حیدر شدی این چند ماهه
فانی ام… آغاز و پایانی ندارم جز خودت
غیر مقدورم که امکانی ندارم جز خودت
سال ها محتاج نانم از تنور خانه ات
از کسی در سفره ام نانی ندارم جز خودت
غربت کشیده آشنایش فرق دارد
آهش… صدایش… گریه هایش فرق دارد
فهمیده هر کس ذره ای دوری چشیده
هجران زده حال و هوایش فرق دارد
اشکم دو چشمه بر لب مژگان درست کرد
در خشکسالِ عاطفه باران درست کرد
بشکن دل مرا که شکایت نمی کنم
کار مرا همین دل ویران درست کرد
نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم
بر دل نوشتم: “دوستت دارم…” گذشتم
عشق است و عاشق هرچه دارد نذرِ عشق است
از مادرم, دار و ندارم هم گذشتم
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقارِ برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود, حق بی قرارش شد
یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد
امشبم را سحر نمی آید
خواب, در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید
غصه میان سینه ی ما جا گرفته
ظلم و جنایت کل دنیا را گرفته
غربت میان شیعیان بالا گرفته
امروز قلب یوسف زهرا گرفته
ماه صفر تمام شد اما عزا بپاست
این هفته هفته ی غم اولاد مصطفاست
جایِ غدیر را سخن دشمنان گرفت
این بدعتی که شد خودش آغاز ماجراست