بی سر و سامانم و خیلی پریشانم حسین
غرق در عصیانم و خیلی پشیمانم حسین
سفره ی دل را همیشه پیش تو وا میکنم
مونس تنهایی ام… گرمی مژگانم حسین
بی سر و سامانم و خیلی پریشانم حسین
غرق در عصیانم و خیلی پشیمانم حسین
سفره ی دل را همیشه پیش تو وا میکنم
مونس تنهایی ام… گرمی مژگانم حسین
دارم به دست لیلی چشم رجا دوباره
تا آسمان رسیده دست دعا دوباره
با اشک توبه کردم این کوزه را شکستم
آغوش باز کردی گفتی بیا دوباره
(روضه) دارم من و افطار لبم نان حسین
رزق ماه رمضانم همه احسان حسین
پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود
زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین
در خشکسالی ام به گلستان رسیده ام
قحطی زده به رحمت باران رسیده ام
عمری است غرق لذت مستانه بوده ام
امشب ببین که زار و پشیمان رسیده ام
برای بستن دستش طناب لازم نیست
یکی به تیر بگوید شتاب لازم نیست
تمام دشت پر از عطر و بوی این غنچه است
معطر است زمین پس گلاب لازم نیست
سخن از بانوی دین است که نورش یکتاست
روشنی اش به جهان روشنی بی همتاست
مدح او را نتوان گفت ز بس که والاست
هر چه گوییم فقط عرض ارادت ازماست
چه شود فرصت دیدار به ما هم بدهند
فیض هم صحبتی یار به ما هم بدهند
آنقَدَر بر در این خانه گدا می مانیم
لقب ِ نوکر ِدربار به ما هم بدهند
ای راز سر به مُهر دلِ بی قـرارها
ای حرف آخر همه ی سر به دارها
از آن زمان که جبر در عالم نبود,بود
در اختیار تو دلِ بی اختیارهـا
چون نهادی که بی گزاره شده
گوش تو بی دلیل پاره شده
آخرین راه که شده ست فرار
اول راه٬ راهِ چاره شده
خلقت پر از هوای خوش استجابت است
دست خدا همیشه به کار اجابت است
خورشید در سکوت خودش گرم گفتگوست
دریا میان موج خودش محو جستجوست
بی علی خانه ی حق این همه اسرار نداشت
کعبه بی عشق علی ارزش دیدار نداشت
مظهر بندگی ناب خداوند علی است
از ازل بنده چو او, خالق دادار نداشت
رسیدم مرا غرق احسان کنی
جهان مرا نور باران کنی
مرا در خیابان تنهایی ام
پریشان تر از هر پریشان کنی