مصطفی هاشمی نسب

مثل ابــر بهــار می گرید دائـمـــاً زار زار می گرید

مثل ابــر بهــار می گرید
دائـمـــاً زار زار می گرید

رهبر انقلاب گریه کنــان
با دلی داغــدار می گرید

حتی تصور غم دنیا بدون تو

حتی تصور غم دنیا بدون تو
آتش کشید بر جگر ما بدون تو
چیزی بگو به خاطر بابای مضطرت
جانش رسیده است به لبها بدون تو

گذر از کوچــه دلبـر

گذر از کوچــه دلبـر جگری می خواهد

نه فقط پای که جانانه سری می خواهد

خرمن سینه مجنون به نگاهی می سوخت

گرمی محفـل لیلی شــرری می خواهد!

خوشا آنان که سر دادند

خدا را شکر مهمان حسینیم

به لطف تو سر خوان حسینیم

خدا را شکر هیئت خانهء ماست

پذیرای محبــــــان حسینیم

گویا به سر رسیده

ما بعد از آنکه بر غم تو مبتلا شدیم

بــا راه بنده گـی خـدا آشــنا شدیم

هرکس وسیله داشت برای هدایتش

ما با نســیم روضـهء تو با خــدا شدیم

گویا به سر رسیده

گویا به سر رسیده غم انتظــارها

از راه آمده است نگــارِ نگـــارها

بابا خوش آمدی, قدمت روی چشم من

چشمی که خون شده ز غم روزگارها

آخر عشـق

آخرعشـق تو مرا اهل سحــر خواهد کرد 

چشمخشکیده ام از مهر تو تر خواهد کرد 

بندهءخوب شدن بسته به یک غمزه توست 

گوشهچشمت دل ما زیر و زبر خواهد کرد 

دکمه بازگشت به بالا