آشنا شد شالِ مشگی عزا با گردنت…
فاطمیه شد نظر کن بر دلِ سینه زنت..
در میانِ خیمه ات تنها به سینه می زنی..
گریه کُن ها منقلب هستند از بوی تنت..
آشنا شد شالِ مشگی عزا با گردنت…
فاطمیه شد نظر کن بر دلِ سینه زنت..
در میانِ خیمه ات تنها به سینه می زنی..
گریه کُن ها منقلب هستند از بوی تنت..
قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم
دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم
مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن
ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم
ما آهِ سرد، از دلِ مُضطَر کشیده ایم
بارِ فراق، با مُژه ی تَر کشیده ایم
همسازِ روزگار، به عشقِ تو بوده ایم
از دوریِ تو، رنجِ مُکرَّر کشیده ایم
رزق حلالِ فاطمی از آسمان نخورد
هر کس که غصه ی غمِ صاحب زمان نخورد
با بدترین گناه، تفاوت نمی کند
آن طاعتی که مُهر ولی پایِ آن نخورد
تصویر هجر تو که به ذهنم خطور کرد
آه فراق آینه ام را نمور کرد
جز اشک چیست چاره ی یوسف ندیده ها؟
یعقوب چشمهای مرا گریه کور کرد
در لجن زار معاصی، از بها افتاده ایم
دور از مولای خود در تنگنا افتاده ایم
راه را گم کرده و بیراهه دائم می رویم
در غل و زنجیرِ اوهام خطا افتاده ایم
قسم به جلوه ی ایمان و عصمت زهرا
بیا که شاد شود قلب حضرت زهرا
گناهکاری ما را ببخش آقا جان
به حرمت نظر لطف و رحمت زهرا
دوری ات هر شبمان را شب یلدا کرده
منِ غفلت زده را پیش تو رسوا کرده
با خبر نیست کسی ازدل مجنون شده ام
بر سرم هرچه بیاید غم لیلا کرده
یک شب مرا هم محض دیدارت طلب کن
کمتر مرا با بی محلی ها ادب کن
عاشق نبودم نیستم دل بیقرارت
فکری برای این دل بی تاب و تب کن
شب و روزم همه با از تو شنیدن سِپری شد
عُمرم ای دوست به روی تو ندیدن سپری شد
همه گفتند زِ بازار گذر کردی و رفتی
دیده ام کور شد و وقتِ خریدن سپری شد
این دلِ آتش زده باران نمی خواهدمگر
این وجودِ در به در سامان نمی خواهد مگر
در حریم پاکِ دل، هرکس که آمد خانه کرد
عاقبت این ملکِ دل سلطان نمی خواهد مگر
جز گدایی از شما کاری ندارد دست من
دست های ملتمس دامان نمیخواهد مگر
لنگیم همه! عصای ما را بفرست
آمینِ پس از دعای ما را بفرست
بیماری ما صعب العلاج است بیا
ای جانِ شفا، شفای ما را بفرست