یک عمر با اندوه و ماتم زندگی کردی
در بزم اشک و روضه و غم زندگی کردی
جریان به جریان زمزمه کردی شهادت را
باران به باران مثل زمزم زندگی کردی
یک عمر با اندوه و ماتم زندگی کردی
در بزم اشک و روضه و غم زندگی کردی
جریان به جریان زمزمه کردی شهادت را
باران به باران مثل زمزم زندگی کردی
غم از نگاهت در زمین و آسمان جاری است
رودی خروشان از دلت تا بیکران جاری است
این غم شبیه هیچ اندوه مجسم نیست
جز اشک بر زخم دلت انگار مرهم نیست
حسینی زاده هستی شیوه ی اعجاز میدانی
بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی
گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست
که روی کهکشان را خط بیاندازد به آسانی
خدا دلدار بود و بی گمان دلداده حیدر بود
زمین مست آسمان مست آن زمان که باده حیدر بود
نه تنها در شب هجرت و یا بَدر و اُحد بلکه
کسی که قبل خلقت امتحان پس داده حیدر بود
آنچه در چشم من از دوریِ تو محبوس است
قطره هایی ست که در حسرت اقیانوس است
آمدن سمت حریمت همه رویای من است
دوری از صحن و سرای تو خودِ کابوس است
سلام مادر باران… سلام عطر نسیم
سلام روضه ی رضوان… سلام خُلقِ عظیم
کرامتی و نشسته به دامنِ تو کریم
فرشتگان مقرٓب به خانه ی تو ندیم
چی میشه که منم امروز میونِ زائرات باشم؟
یه بیمارِ نظر کرده تویِ دارالشفات باشم
تمومِ آرزوم اینه، یه بارم که شده حتیٰ
بیام تا خادم و جاروکشِ صحن وسرات باشم
از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
عمه محکم گره زد روسری ام را به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم
از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
بعد تو ریخته شد خاک یتیمی به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم
هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد
اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد
سرمای بیداد خزان باغ مرا پژمرد
امسال تقویمم بهاری مختصر دارد
آنچه در چشم من از دوریِ تو محبوس است
قطره هایی ست که در حسرت اقیانوس است
آمدن سمت حریمت همه رویای من است
دوری از صحن و سرای تو خودِ کابوس است
بهترین بنده ی خدا …پس کی
وقتِ برگشتِت از سفر میشه؟
هروزِ جمعه…اتفاقِ ظهور …
تیترِاصلیِ هر خبر میشه