منصوره محمدی مزینان

اندوه و ماتم

یک عمر با اندوه و ماتم زندگی کردی
در بزم اشک و روضه و غم زندگی کردی

جریان به جریان زمزمه کردی شهادت را
باران به باران مثل زمزم زندگی کردی

آقای من

غم از نگاهت در زمین و آسمان جاری است
رودی خروشان از دلت تا بیکران جاری است

این غم شبیه هیچ اندوه مجسم نیست
جز اشک بر زخم دلت انگار مرهم نیست

حسینی زاده هستی

حسینی زاده هستی شیوه ی اعجاز میدانی
بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی

گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست
که روی کهکشان را خط بیاندازد به آسانی

علی جانم

خدا دلدار بود و بی گمان دلداده حیدر بود
زمین مست آسمان مست آن زمان که باده حیدر بود

نه تنها در شب هجرت و یا بَدر و اُحد بلکه
کسی که قبل خلقت امتحان پس داده حیدر بود

شمس الشموس

آنچه در چشم من از دوریِ تو محبوس است
قطره هایی ست که در حسرت اقیانوس است

آمدن سمت حریمت همه رویای من است
دوری از صحن و سرای تو خودِ کابوس است

مادر باران.

سلام مادر باران… سلام عطر نسیم
سلام روضه ی رضوان… سلام خُلقِ عظیم
کرامتی و نشسته به دامنِ تو کریم
فرشتگان مقرٓب به خانه ی تو ندیم

دارالشفا

چی میشه که منم امروز میونِ زائرات باشم؟
یه بیمارِ نظر کرده تویِ دارالشفات باشم

تمومِ آرزوم اینه، یه بارم که شده حتیٰ
بیام تا خادم و جاروکشِ صحن وسرات باشم

چه فراقی

از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
عمه محکم گره زد روسری ام را به سرم

چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم

چه فراقی

از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
بعد تو ریخته شد خاک یتیمی به سرم

چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم

مظلومه زهرا(س)

هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد
اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد

سرمای بیداد خزان باغ مرا پژمرد
امسال تقویمم بهاری مختصر دارد

چشمه ی نور ازلی

آنچه در چشم من از دوریِ تو محبوس است
قطره هایی ست که در حسرت اقیانوس است

آمدن سمت حریمت همه رویای من است
دوری از صحن و سرای تو خودِ کابوس است

اتفاقِ ظهور

بهترین بنده ی خدا …پس کی
وقتِ برگشتِت از سفر میشه؟
هروزِ جمعه…اتفاقِ ظهور …
تیترِاصلیِ هر خبر میشه

دکمه بازگشت به بالا