مهدی رحیمی زمستان

شعر مناجات با امام زمان(عج)

او تا نفس کشیده من انگار طاهرم
وقتی که با امام زمانم معاصرم

چون آینه غبار گرفته ست باطنم
از بسکه هر دقیقه رسیدم به ظاهرم

شعر مناجات با خدا

گفتیم چه شبها همگی بار خدایا
بسیار ز تو گفتیم بسیار خدایا

بیست و دوشب از ماه گذشته ست و هنوزم
در آتش دوری تو باید که بسوزم

شعر مدح امیرالمومنین (ع)

رسیده اند سه تایی سرِ قرار نجف
پیمبر و اسد الله و کردگار نجف

کنار حضرت ایوان سر مزارِ علی
خدا گذاشته با جسم خود قرار نجف

شعر شب قدر و مدح مولا

تا مگر ختم کند فاطمه راهی به علی
شب قدر است بخوانید الهی به علی

می کند درک پس از سجده خدا را بهتر
هرکسی سجده کند چند صباحی به علی

شعر مدح امیرالمومنین (ع)

گفتند علی یک تنه با دست نگه داشت
در را نه که با دست که با شست نگه داشت

در را نه فقط لشکری از مرحبیان را
در پشت در قلعه به پیوست نگه داشت

شعر فراق امام زمان عج

چنانکه ماه کمالش به نیمه ی ماه است
کمال نیمه ی شعبان بقیه الله است

هزار ساله شرابی ست انتظار ظهور
که هرکه خورد ازآن تا همیشه آگاه است

صدا زدیم

تو صاحبش شدی و هی زمان ادامه دار شد
نیامدی و روز و شب جهان ادامه دار شد

نشست تیر پشت تیر روی پلکهایت و
درابروان نافذت کمان ادامه دار شد

تجسم

اول هرچیز را حیدر مشخص می کند
آخرش تکلیف را کوثر مشخص می کند

حیدری نیمه ابری یا حسینی شدید
پس هوای خانه را مادر مشخص می کند

مسافری

بی وقفه بی مقدمه هیئت گرفتنی ست
هیئت گرفتنی ست سعادت گرفتنی ست

از موقع ورودیه تا آخر دعا
هر حاجتی در این دو سه ساعت گرفتنی ست

برای آمدنت

نگو شکارچیان تیر را به یال زدند
که در شکستن سلطان میان خال زدند

درآسمان ظهورت پرنده های خیال؛
برای مقصد دستت چه قدر بال زدند

اقیانوس بود

خیمه گاه این بار در قم بود, مقتل طوس بود
جاده ی مشهد به قم لبریز از فانوس بود

نامه با خط برادر داشت در دستان خود
خواهری از دور می آمد ولی مایوس بود

هرکه می خواهد که در سرها سری پیدا کند

هرکه می خواهد که در سرها سری پیدا کند
پیش تو باید مدال نوکری پیدا می کند

یک حسن بس بود دراین خانواده که خدا
خواست تا ملکش کریم دیگری پیدا کند

دکمه بازگشت به بالا