وحید عظیم پور

یا رسول الله مدد

وقتی که آمنه به محمد سلام گفت
یعنی در آینه به محمد سلام گفت

آن دم گشود دست و پسر را بغل گرفت
یعنی ستاره بود و سحر را بغل گرفت

آقای غریبم

وقتی نفس به سرفه و خون لخته بند شد
اشک زیاد چاره‌ی آن دردمند شد
هر یک قدم براش برابر به چند شد
پنجاه بار خورد زمین و بلند شد

یا رسول الله(ص)

خورشید بستری شده و در برابرش
مهتاب آمده‌ست کنارش دو اخترش

آن دلربا نسیم که رد شد ز کوی عشق
جان‌ها فدای بغض نفس‌های آخرش

آه

خورشید بستری شده و در برابرش
مهتاب آمده‌ست کنارش دو اخترش

آن دلربا نسیم که رد شد ز کوی عشق
جان‌ها فدای بغض نفس‌های آخرش

أخی أُختک فداک

مثل هلال بود که نوری شکسته داشت
آن خواهری که قلب صبوری شکسته داشت
کوه غیور بود و غروری شکسته داشت
آیینه کاروان بلوری شکسته داشت

باب حاجات

ماه شام است که در وقت سحر می‌آید
این رقیه ست که زینب به نظر می‌آید

روی تیغ دودم گریه و آهش نقش ِ
ها علی بشر کیف بشر می‌آید

یا مظلوم

من غیورم به خدا ناله به ذلت نکشیدم
پسرم ذبح شد از حرمله منت نکشیدم

سر اولاد مرا در بغلم زنده بریدند
من ولی رو به خدا دم به شکایت نکشیدم

عمو حسین(ع)

زل میزنم فقط وسط کربلا به تو
یعنی پناه میبرم از هر بلا به تو

وقتی من از توئم دگر از من خبر نگیر
از من که هیچ فاصله ای نیست تا به تو

خسته از دست بازی دنیا

خسته از دست بازی دنیا
خسته از هر چه بود و هرچه که هست
بچه لات محل گرفت وضو
شست از هر چه اهل دنیا دست

زلف تو

زلف تو در چنگ پیچ و تاب نیافتد
موی سفید تو در خضاب نیافتد

راه نبندند بر تو مردم کوفه
پرده نشینت در اضطراب نیافتد

گر بیافتد ره مجنون به شبستان نجف

گر بیافتد ره مجنون به شبستان نجف
میزند هوی کشان سر به بیابان نجف

عزت آن است شوی خاک کف پای پدر
کربلا رفته در این حال به قربان نجف

نبی ولی علی و علی وصی نبی

شدیم خاک قدوم دو سید عربی
نبی ولی علی و علی وصی نبی

وصی علی‌ست علی آن که در مبیت نبی
پیمبرانه به دیدار صبح رفته شبی

دکمه بازگشت به بالا