سلام ای کریم ابن اصل کرم
سلام ای علی زاده آقا تبار
سلامٌ علیکم حسن جان من
و رحمت به تو حضرت سفره دار
سلام ای کریم ابن اصل کرم
سلام ای علی زاده آقا تبار
سلامٌ علیکم حسن جان من
و رحمت به تو حضرت سفره دار
میان ارض و سما بزم شادی و شور است
به روی دست نبی آیه هایی از نور است
بغل گرفته نبی سبط اکبر خود را
و ان یکاد بخوان, چشم ابتران شور است
بر ماه شب نیمه ی این میکده سوگند
مثل تو ندیده است کسی کودک دلبند
خورده دلم از صبح همان روز نخستین
با مهر تو ای دست گل فاطمه پیوند
ازروز ازل مست می نوکری ام من
دلداده ی این طایفه ی دلبری ام من
ای ساقی کوثر بده پیمانه به دستم
هرقدر بریزی به خدا مشتری ام من
چون قطره ای که بر دل دریا نمی رسید
ما خرجمان به فرصت سودا نمی رسید
بیچاره می شدیم به جان خودش قسم
آقا اگر به داد دل ما نمی رسید
به نام آنکه تو را داده است نام حسن
درود احسن الارباب من سلام حسن
سلام بر برکات سپید سایهی تو
که نور داده به خورشید مستدام حسن
اول راه که این بال به بامش خورده
آخرش هم بخدا حسن ختامش خورده
کاش فورا خبرم را برسانند به او
مانده در راه فقیری که به نامش خورده
گرچه تو همچون ما گدایی مبتدی داری
اما به ماها باز لطف بی حدی داری
باید حسن جان, یک کرمخانه بنا سازند
در هر کجایی که تو رفت و آمدی داری
ای سر پناه دائمی سر پناه ها
ای مقصد رئوف و پر احساس آه ها
ای مهربان امام سپید و سیاه ها
رو سوی توست چشم امید گناه ها
یک چشمه از عنایت چشم شما, عسل
خوشرنگ تر ز سرخی رنگ طلا, عسل
بسم الله است ذکر شروع عریضه ها…
اما شروع می شود این شعر با, عسل
غزال مجتبی امشب نگاهی از غزل دارد
بهشت خانه ی مولا بهاری در بغل دارد
صراط مستقیم است او, قرار هر دل مست او
کریم ابن کریم است او کرامات از ازل دارد
آیینه ی روی مجتبایی قاسم
مستغرق ذات کبریایی قاسم
مثل علی اکبری برای ارباب
چشم تو کند گره گشایی قاسم