صبح زود است و رها از همه غم ها شده زهرا
و آماده ی رفتن شده است ام ابیها
بنشینید , ببینید
که این آخر روزی , نشسته است کمی نان , بپزد بهر یتیمان
صبح زود است و رها از همه غم ها شده زهرا
و آماده ی رفتن شده است ام ابیها
بنشینید , ببینید
که این آخر روزی , نشسته است کمی نان , بپزد بهر یتیمان
باید برای فاطمه مشکی به تن کنیم
باید زداغ او دل خود پرمحن کنیم
باید جان دهیم در این فاطمیه ها
باید که یک دهه فقط از او سخن کنیم
شهر آبستن غم هاست خدا رحم کند
شهر این بار چه غوغاست خدارحم کند
بوی دود است که پیچیده , کجا میسوزد؟
نکند خانه ی مولاست خدا رحم کند
آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد
بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد
وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت
این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد
بر نیامد از تمنای لبش کامم هنوز
او به روی نیزه رفت و من به دنبالش هنوز
زینت دوش نبی مصطفی حقش نبود
بر زمین کربلا ماند پر و بالش هنوز
کاش این قبر تو گم باشد و پیدانشود
اگرم شد سر نبش قبر بلوا نشود
از تو گهواره ای مانده ببرندش غارت
ولی ای کاش سر راس تو دعوا نشود
باز هم بارش باران غزل های دلم
باز هم دلشدگان وای دلم وای دلم
دل به دریا زدنش را به تماشا بشوید
آنکه طوفان زده بر ساحل دریای دلم
در آن زمان که کودک من شیرخواره بود
با هر بهانه ای دل من از شما سرود
هی قصه گفتمش که – لالا علی علی –
در وقت خواب قصه بجز کربلا نبود
کمتر از ساعتی بر او چه گذشته است خدا
که قدو قامت او دستخوش تغییرشده
سنگ باران شد و زیر سم مرکب ها رفت
پیش گویی عمو بود که تعبیر شده
قاسم است اینکه چنین دست به شمشیر شده
نوجوانی که به عشق تو حسین پیرشده
پر پرواز گشوده به دلش تاب نبود
حرفش این بود عمو رفتن من دیرشده
آسمان در نظرت تیره شده چون دود است
تشنگی از لب خشکیده ی تو مشهود است
قطعه قطعه شدنت را همگی خندیدند
کوفیان را ز قدیم عاطفه ها کمبود است
یاسر مسافر
ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی
ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی
آییینه دار حضرت حیدر خوش امدی
کوری چشم دشمن ابتر خو ش آمدی