اشعار امام الرئوف ع

آن لحظه ها

آقا به سویت راه می افتم
تا عاشقانه زائرت باشم
آقا بیا لطفی کن و اینبار
بگذار من هم شاعرت باشم ؛

دارالقرار دل حرم طوس می شود

دارالقرار دل حرم طوس می شود
دل با تو یا رضاست که مانوس می شود

امروز هر که زائر این آستانه نیست
فردا تمام حاصلش افسوس می شود

حرفِ دل من حرف دلای بی کَسه

حرفِ دل من حرف دلای بی کَسه
یه امام رضا دارم واسم بَسه

میدونم صدام به آقام میرسه
یه امام رضا دارم واسم بسه

گِرِه ای سخت زد و بُغچه ی خود را برداشت

بحر طویل
گِرِه ای سخت زد و بُغچه ی خود را برداشت
دلش اینبار هوایِ حرمی دیگر داشت
روستاییی فقیریست ولی باوَر داشت
شوقِ دیدار غریبالغُرَبا بر سر داشت

در ظلّ روزگارِ شما یا ابالحسن

در ظلّ روزگارِ شما یا ابالحسن
هستیم ریزه خوارِ شما یا ابالحسن
در جمعِ جان نثارِ شما یا ابالحسن
ماییم هَمجَوارِ شما یا ابالحسن
از خیلِ دوستدارِ شما یا ابالحسن

نوشتن از تو دوات و قلم نمی خواهد

نوشتن از تو دوات و قلم نمی خواهد
برای با تو پریدن قدم نمی خواهد

خداکند که بسوزد دلم برای دلی
که با وجود خراسان حرم نمی خواهد

دکمه بازگشت به بالا