اشعار امام زمان

گوشه ی چشمی

سینه ی تنگم مجال آه ندارد

جان به هوای لب است و راه ندارد

گوشه ی چشمی به سوی گوشه نشین کن
زانکه جز این گوشه کس پناه ندارد

امیدوار

انیس هر نفسم آه انتظار تو نیست
بمیرد این دل غافل که بیقرار تو نیست

خزان بی تو به خود بسکه عادتم داده
نگاه منفعلم در پی بهار تو نیست

صاحب‌الزمان

چشم نیاز دوختم به راه صاحب‌الزمان
امید بسته‌ام به یک نگاه صاحب‌الزمان

امید بسته‌ام ولی چقدر پُر توقع‌ام
چشم گناهکار و روی ماه صاحب‌الزمان

اَلعَجَل

 

کارم شده زِ دوری تو سوختن, بیا
بر این دل شکسته ام آتش مزن, بیا

یعقوب هم به گریه ی من گریه می کند
کنعان به گِل نشست, عزیز وطن بیا

شعر روضه حضرت زهرا (س)

ای خسته ی دل خسته ی آزار کشیده
در پایِ علی زحمتِ بسیار کشیده

تو دست به رو داری و من دست به خواهش
کارِ من و تو هر دو به اصرار کشیده

شعر مناجات با امام زمان عج

امروز هم بدون طلوعت گذشت ورفت

شایدخدا بخواهد و فردا ببینمت

مانند موج در به در ساحل توام

بگذار ای حقیقت دریا ببینمت

سفره ها جمع شد و چیزی به ما ها نرسید

سفره ها جمع شد و چیزی به ما ها نرسید

چقدر سخت مناجات کنم با “نرسید”

جمعه ها از پس هم در گذرند “آقاجان”

شاید این نوکرتو مرد و به فردا نرسید

بت شکن…

چشمم کجا دنبال چشمانت بگردد

سوریه,مکه,کربلا یا اینکه مشهد

هر هفته چشمانم به سوی آسمان است

شاید بتابی بر دلم آقا تو شاید

سخن عشق

خواب بودم سخن عشق تو بیدارم کرد

مست بودم تشر قهر تو هشیارم کرد

یک زمان سر به هوا بودم و از دل غافل

تا کمند غم عشقت گر فتارم کرد

دکمه بازگشت به بالا