اشعار امام زمان عج

باید از بندگی تو به خدایی برسیم

باید از بندگی تو به خدایی برسیم
بعد ازاین حبس کشیدن به رهایی برسیم

بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست
بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم

جمعه ها دل به حریمت سر و سامان گیرد

جمعه ها دل به حریمت سر و سامان گیرد

دردها با خم گیسوی تو درمان گیرد

عطر گلزار جمالت به فضا می پیچد

غصّه از جان بستاند,نفسم جان گیرد

صاحبا یک نظری کن به گدا عیبی نیست

صاحبا یک نظری کن به گدا عیبی نیست
رحم بر اشک دو چشم فقرا عیبی نیست

دل ویرانه ی ما و نظر لطف شما
نظرت گر برسد بر دل ما عیبی نیست

یا ایها العزیز…

جمعه ها رفت , ولی جمعه ی موعود نشد

جمعه ها می رود ای جمعه ی دلخواه بیا

مجتبی خرسندی

دلبرم یوسف زهراست خدا میداند

دلبرم یوسف زهراست خدا میداند
یادش آرامش دلهاست خدا میداند

علت غیبت او هست گناه من وتو
خون جگر از گنه ماست خدا میداند

صاحبا یک نظری کن به گدا عیبی نیست

صاحبا یک نظری کن به گدا عیبی نیست
رحم بر اشک دو چشم فقرا عیبی نیست

دل ویرانه ی ما و نظر لطف شما
نظرت گر برسد بر دل ما عیبی نیست

حسرت روز و شبم روی شما را دیدن

حسرت روز و شبم روی شما را دیدن
چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن
وسط گریه ی این وصل کمی خندیدن
پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن

ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻢ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻢ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺑﺎ ﮐﺮﯾﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺳﺨﺖ ﺁﺳﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﭘﻠﮏ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺷﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

ﭼﺸﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

رو می کنیم سوی شما جور دیگری

رو می کنیم سوی شما جور دیگری
شاید نظر کنی تو به ما جور دیگری

شب های جمعه روضه ما را شما بخوان
ما را ببر به کرببلا جور دیگری

دلم برای دیدنت مذاب شد نیامدی

دلم برای دیدنت مذاب شد نیامدی

چقدر دروی شما عذاب شد نیامدی

به شهر وعده داده ام که می رسی و پیششان

دوباره نوکر شما خراب شد نیامدی

رو می کنم به روی شما جور دیگری

رو می کنم به روی شما جور دیگری

شاید نظر کنی تو به ما جور دیگری

شب های جمعه روضه ما را شما بخوان

ما را ببر به کرببلا جور دیگری

برای امدنت ای نگار می گریم

برای امدنت ای نگار می گریم
نشسته ام به ره و بی قرار می گریم
شنیده ام که جمعه ز کعبه می ایی
بسوی قبله ی پراز انتظار میگریم

دکمه بازگشت به بالا