اشعار امام زمان عج

مسافر تنها

برگرد ای مسافر تنهای جاده هh

زیرا به دست توست تمام اراده ها

برگرد از سفر که ببینی به چشم خویش

تلخی روزگار همه خانواده ها

به یک نگاه تو بیمار می شود دل من

به یک نگاه تو بیمار می شود دل من

به یک کرشمه گرفتار می شود دل من

برای درک حضور تو ای گل نرگس

همیشه راهی گلزار می شود دل من

خرابیم همه


افسرده و بی حال و خرابیم همه
مجهول و سوال بی جوابیم همه
مولا به امید ما مبادا باشی
آرام بیا چرا که خوابیم همه



این غربت سخت باورت می آید؟
هنگام ظهور, یاورت می آید؟
مولا تو بیا اگر نباشد مردی
ششماهه علی اصغرت می آید

سعید محمدی 

اعتبار

وقتی که نیستی تو بهارم بهار نیست 

وقتی که نیستی تو به دلها قرار نیست 

این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند 

آهسته مردن است دگر انتظار نیست 

وقت زیارت

از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما

 

یوم العزا شده همه ایام سال ما

 

عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم

 

پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما

 

تسلی

 

ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم

 

بار فراق با مژه ی تر کشیده ایم

 

همساز روزگار به عشق تو بوده ایم

 

از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم

 

وقت زیارت

 

از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما

 

یوم العزا شده همه ایام سال ما

 

عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم

 

پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما

 

هجران تلخ

 

دستم چرا به گوشه ی دامان نمیرسد؟!

پایم چرا به خیمه ی جانان نمیرسد؟!

 

در طول عمر, درد زیادی چشیده ام

دردی به تلخی غم هجران نمی رسد

 

روزهای بی تو

از جمعه های بی تو چه دلگیر می شوم

جان خودم ز جان خودم سیر می شوم

با هر نفس که میکشم اقرار می کنم

از این نبودنت به خدا پیر می شوم

آقای خوبم

 

ایبُردن نامت شفا,آقای خوبم

یادتبه درد ما دوا,آقای خوبم

هرگزنخواهم زد دری را گر بمیرم

جز درگهلطف شما,آقای خوبم

باز جمعه

باز جمعه, قصه تکراری هجران یار

باز ندبه, شیعیان و ناله های بی قرار

کاش مولا,صفحه هجران به آخر میرسید

کاش جمعه,می شنیدم بوی مولای بهار

محمدمهدی عبدالهی

بی همسفر

 

این جمعه هم گذشت اما بدون تو

سخت است زندگی بر ما بدون تو

شد عادت همه کابوس جمعه شب

آغاز گشتن فردا بدون تو

دکمه بازگشت به بالا